فایل ترجمه

مرجع دانلود مقالات و فایل های ترجمه شده

فایل ترجمه

مرجع دانلود مقالات و فایل های ترجمه شده

خورشید در قرآن

تعریف موضوع تحقیق با عنوان خورشید در قرآن را شاید بتوان موضوعی فیزیکی قرآنی نامید زیرا در این مجموعه، وضعیت فیزیکی و یا شیمیایی خورشید و نحوه حرکت آن بررسی شده و پس از قطعیت رسیدن کامل این علوم تجربی با قرآن تطبیق داده می شود پیشینه تحقیق تحقیق در زمینه خورشید در حقیقت پیشینه ای چند هزارساله دارد و تنها قرآن نیست که بدان اشاره داشته است
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 1
فرمت فایل doc
حجم فایل 83 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 106
خورشید در قرآن

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

خورشید در قرآن

تعریف موضوع:

تحقیق با عنوان خورشید در قرآن را شاید بتوان موضوعی فیزیکی قرآنی نامید. زیرا در این مجموعه، وضعیت فیزیکی و یا شیمیایی خورشید و نحوه حرکت آن بررسی شده و پس از قطعیت رسیدن کامل این علوم تجربی با قرآن تطبیق داده می شود.

پیشینه تحقیق:

تحقیق در زمینه خورشید در حقیقت پیشینه ای چند هزارساله دارد و تنها قرآن نیست که بدان اشاره داشته است از بطلمیوس گرفته تا کوپرنیک ، گا لیله، کپلر و … همه و همه به نحوی خورشید را از جهات مختلف مورد کنکاش قرار داده اند و جالب اینکه قرآن کریم پیش از همه این جنجالها موضع محکم خود را در هزار و اندی سال پیش به همگان عرضه داشته است و اکثر دانشمندان امروزی یافته های علمی خود را به قرآن استناد می کنند.

سوالهای اصلی تحقیق:

1- کدامیک از آیات قرآن با یافته های قطعی علوم تجربی منطبق است؟

2- چند نوع حرکت را می توان برای خورشید در نظر گرفت؟

3- سرانجام خورشیدی که چند میلیون سال از عمر آن می گذرد چه می شود؟

سوالهای فرعی تحقیق:

1- در چه مواردی انطباق قرآن با علوم تجربی اعجاز علمی را ثابت می کند؟

2- آیا غیر از این حرکاتی که در قرآن برای خورشید در نظر گرفته شده می توان خورشید را دارای حرکت نوع چهارمی دانست؟

3- مواردی که علوم روز در مورد حرکت و آتیه خورشید بدان اشاره میکند تا چه حد قابل انطباق و استناد به قرآن است؟

فرضیه اصلی:

1- ظنّی بودن علوم تحربی در غالب موارد

2- خورشید نیز مانند زمین دارای حرکاتی است.

فرضیه فرعی:

1- خورشید همیشه دارای یک شکل، یک حرکت و یک وضعیت خاص نخواهد بود.

اهمیت مسئله:

در میان تمام ثوابت، خورشید یگانه کوکبی است که نظر بنزدیکی آن به زمین تنها مانند یک نقطه نورانی به نظر نمی رسد و می توانیم قسمتهای مختلف آنرا با استفاده از قرآن و به کمک علوم تجربی تشخیص دهیم و به کمک مطالعه تابشها و حرکات آن بخصوصیات آن و پیدایش شب و روز پی ببریم و اهیمت‌ آن از این جهت شاید کمی محسوستر باشد که حیات و پیدایش آن بدون خورشید معنی ندارد.

روش تحقق:

در این تحقیق شاید بتوان گفت که ما از دو نوع روش استفاده کرده ایم:

1- روش زمینه ای و مواردی:

دراین روش پژوهش گسترده ای از موقعیت قبلی و فعلی و آینده یک واحد مانند خورشید انجام می شود و کنش ها و واکنش های آن بررسی می گردد و با مراجعه به قرآن و تفاسیر مختلف حتمیت و قطعیت آن مورد تایید قرار می گیرد

2- روش جمع آوری اطلاعات

در قسمت دیگر این تحقیق که به صورت استفاده از کتابخانه می باشد، عمدتا از کتب روز و علوم تحربی روز استفاده شده است که نشان دهد سخنی که قرآن در هزاران سال پیش آورده هیچ جای شکی برای هیچ انسانی باقی نگذاشته است و نشان داده که معجزه ای کامل و بس عظیم است.

محدودیتهای تحیقیق:

1- پراکندگی موارد تفسیر علمی و اعجاز علمی در تفاسیر بزرگ و مفصل، دسترسی به آنها را دشوار می نماید.

2- اگربخواهیم کمی دقیقتر به مسئله حرکت خورشید نگاه کنیم شاید به طور قطع نتوان گفت که خورشید دارای چند حرکت است زیرا مفسران و دانشمندان مطالب مختلف و گاه متناقضی دراین مورد آورده اند.

چکیده:

این تحقیق (که اگر نام آنرا بتوان تحقیق گذاشت) از سه بخش اصلی، تشکیل شده است فصل اول که با نام تفسیر علمی و دیدگاههای مختلف در مورد آنست زیر مجموعه هایی چون تاریخچه اجمالی انطباق قرآن با علوم تجربی، پیشینه تاریخی علمی اسلامی و درغرب و علل گسترش آن و علم گرایی افراطی وتعادلی، معیارها و انواع تفسیر علمی معتبر و همچنین آثار مثبت و منفی آن بررسی می‎شود. دراین فصل اگر ما بتوانیم تفسیر علمی معتبرو غیرمعتبررا از هم تشخیص دهیم راهی بس بزرگ را در راه رسیدن به تفسیر علمی که خلوص آن از خلط حوزه علم و دین جلوگیری خواهد کرد خواهیم پیمود، علاوه بر این در این فصل با چند نوع تفسیر علمی که توانسته اند بطور صحیح از انطباق ناصحیح قرآن با علوم تجربی روز جلوگیری کنند آشنا خواهیم شد.

اما در فصل دوم این مجموعه در ابتدا نگاهی هر چند گذرا به تاریخچه مطالعات در مورد خورشید خواهیم پرداخت چرا که دانستن پیشینه تاریخی در مورد خورشید مشکل گشای ما در مراحل بعدی شناخت خورشید خواهد بود.

در قسمت دوم، آیات قرآن در مورد خورشید و حرکت آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت و تفسیر هر آیه در ذیل همان ایه و سپس دسته بندی مفسران به دو گروه مفسران و صاحبنظران قدیم و جدید و بررسی نظرات آنان در رأس کار ما قرار خواهد گرفت.

اما در فصل سوم و آخرین فصل این مجموعه در حقیقت خورشید از تولد تا مرگ به انضمام ویژگیها، ساختمان، زیستگرد و نحوه تشخیص حرکات خورشید در کتب علمی روز مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

مقدمه

«لخلق السوات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس لایعلمون»[1]

آفرینش آسمان و زمین بزرگتر از خلقت انسان است ولی اکثر مردم نمی دانند»

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگـذرد

خداوند نام و خداوند رای خداوند روزی ده‎ای رهنمای

«الشمس و القمر بحسبان»[2]

«خورشید و ماه با حسابی از خداوند در حرکتند (یعنی در مسیری و به نحوی حرکت می کنند که خداوند تعالی بر آندو تقدیر دارد)[3]

علم ستاره شناسی از قدیمی ترین و در عین حال پیشرفته ترین علوم بشری است. از آنجا که جهان خارج از کره ما مسائل آن در محدوده ستاره شناسی قرار می گیرد، دامنه این علوم بشری ازعلوم دیگر گسترده تر است.

از نخستین تصورات و برداشتهای اولیه نسبت به عالم لایتناهی و ماه و خوشید و ستارگان و کهکشانها گرفته تا پیشرفته ترین سفینه ها آخرین تجهیزات فنی رصدخانه های کنونی همگی دستاوردها و زمینه های علم ستاره شناسی است و خورشید چون یک ستاره عظیم الجثه است طبیعتا در زمره ستاره شناسی قرار می گیرد.

امروزه بشر نه تنها پا از سیاره خود فراتر نهاده بلکه فضا پیماهای مصنوع او تا آخرین سیارات منظومه شمسی را پشت سرگذاشته اند و به آن سوی منظومه ما راه یافته اند.

قرآن مجید در آیه فوق الذکر انسان را به تفکر و تدبر در آفرینش آسمانها و ستارگان درخشان و تحولات شگرفی که در اوضاع آنها پدید می آید و نظام متقنی که برآنها حکمفرماست دعوت می کند.

درست به دلیل وجود همین نظم است که قوانین طبیعت مفهوم پیدا می کند.

دانشمندان تجربی با تکیه بر اعتماد به وجود نظم در طبیعت مشتاقانه در پی کشف قوانین علمی موجود در همه زمینه های جهان خلقت هستند»

در یکسری آیات قرآن کریم به این مسئله که خلقت تمام موجودات اعم از کوچکترین ذرات اتمی گرفته تا ترکیب گیاهان جانداران و انسان و زمین، کهکشانها و جریان امور همگی آنها روی حساب می باشد و دارای اندازه های معین و مشخص و درهر مورد قابل محاسبه دقیق می باشند.

ذیلا به برخی از این آیات اشاره می کنیم:

«و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لافی السماء و لا اصغر من ذلک و لااکبر الا فی کتاب مبین»[4]

از علم پروردگار تو حتی وزن ذره ای پوشیده نیست نه در زمین و نه در آسمان و هیچ کوچکتر یا بزرگتری از آن نیست مگر در کتابی روشن ضبط است.

در المنجد کلمه ذره به «اتم» معنی شده پس کوچکتر از اتم (اصغر من ذلک) در واقع شامل ذرات بنیادی عالم می باشند مثل (الکترونها، پروتونها، نوترونها، فوتونها، پنتونها و کوارکها) و با عنایت به تفسیر المیزان مراد از «کتاب مبین» امری است که نسبتش به موجودات نسبت برنامه عمل است به خود عمل و هر موجودی در این کتاب یک نوع اندازه و تقدیر دارد.

ازاین جهت می توان حدث زد که مراد از کتاب مبین مرتبه واقعی اشیاء و تحقق خارجی آنها باشد که قابل پذیرش هیچگونه تغییر نیست.

همین برنامه عمل اجزاء عالم از کوچکترین ذرات دنیای کهکشانها و وجود حساب و کتاب در اندازه (جرم، سرعت، زمان، بار الکتریکی، نوع حرکت، اندازه حرکت، فشار برای قرار گرفتن ذرات بنیادی اتمها در کنار یکدیگر و پارامترهای دیگر مثل ثابت جاذبه، سرعت نور در فضا، ثابت پلانک، بار الکترون و …) است که دانشمندان برمبنای انها قوانین فیزیکی و شیمای نجوم و … را بدست می آورند.

به طور مثال اطلاع داریم که زمان وقوع خورشیدگرفتگی 30 مرداد 1378 مطابق با آگوست 1999 و نقاطی از کره زمین را که بطور کامل یا ناقص می توانند این واقعه طبیعی را ببینند را با پیش بینی بسیار دقیق اعلام می کنند.

آیاتی دیگر در این مورد عبارتند از:

« و خلق کل شیئ فقدره تقدیرا»[5]

… و هر چیز را آفرید و برای آن اندازه ای معین مقرر داشت

« و کل شیئ عنده بمقدار»

… و تمام اشیاء در نزد او دارای مقداری است.[6]

«والسما رفعها و وضع المیزان»[7]

و آسمان را برافراشت و میزان (عدل و نظم) را در عالم وضع نمود.

«هوالذی جعل الشمس ضیاء والقمونورا و قدرناه لتعلمو عددالسنین و الحساب ماخلق ا ذلک الا بالحق یفصل الایات لقوم یعلمون»[8]

اوست خدایی که خورشید را روشنی بخش و ماه را نورانی قرار داد و برای آن منزلگاههایی مقدر کرد تا عدد سال ها و حساب(کارها) را بدانید. خداوند این را جز به حق نیافریده است او آیات خود را برای دانشمندان شرح می دهد.

« ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور»[9]

.. تو در خلقت خدای رحمن بی نظمی و نقصان نخواهی یافت پس (به دیده عقل در نظم آفرینش) بنگر آیا خللی در آن می یابی؟

می توان نتیجه گرفت که کشف نظم و انسجام طبیعت (یعنی قوانین طبیعی) و اتقان صنع باری تعالی یکی از مسائل عمده طبیعت شناسی است.

ما معتقدیم که قرآن کتاب هدایت برای انسانهاست و حاوی تمام چیزهایی است که بشر درحوزه ایمان و عمل بدانها نیاز دارد. بنابراین قرآن یک دائره المعارف علمی نیست و نباید قرآن را با نظریه های متغیر علمی الزاما تطبیق داد.

از طرف دیگر نمی توان کتمان کرد که در قرآن اشارات مکرر به پدیده های طبیعی آمده است، اما اینها برای تعلیم علوم نیست بلکه هدف آنها تشویق مردم است به تعلیم علوم طبیعی و در نتیجه توجه به عظمت خلقت و در نهایت نزدیکی به خالق جهان.

اما همین قرآن ما را به تدبر در آیاتش تعقل و تفکر فراخوانده است.

«کتاب انزلنا الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب»[10]

کتابی خجسته بر تو فرو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان دریابند و پند گیرند.

«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لقوم یعقلون»[11]

همانا در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز … همه اینها آیات روشنی بر وجود خدا برای اهل تعقل است.

«کذلک نفصل الایات لقوم یتفکرون»[12]

اولم یتفکروا فی انفسهم [13]

نکته ای که باید بپذیریم این است که برای فهم بهتر آیات قرآنی تنها معلومات عمیق زبان عربی کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید واجد اطلاعات علمی بسیار بالایی بود.

این حقیقت از گذشته های بسیار دور مورد تاکید قرآن پژوهان بوده است.

آمده است که کسی که از علوم زمانه خود بیشتر بداند نصیبش از حقیقت قرآن بیشتر است بنابراین سخن از تفسیر عصری به معنای منطبق کردن برعلوم نیست بلکه سخن از پرده برداری از معنای آیه درسایه دانستنیهای بیرونی است.

یکی از ویژگیهای تفسیر عصری ‌تفسیر علمی است اما تاکید می شود که منظور از تفسیر علمی دراین جایگاه این است که باید از علوم موجود هر عصر در فهم نکات قرآن استفاده شود زیرا در قرآن موارد بسیاری از مسائل خلقت زمین و آسمان، شمس و قمر، مشارق و مغارب، بروج و نجوم ، شب و روز ابر و باران و مسئله آفرینش هستی سخن گفته شده است.

مسلما فهم کامل و تفسیر منطقی این دسته از آیات متوقف بر دانستنیهایی از علوم تجربی و انسانی و تحولات علمی روز است، زیرا مفسر در برابر این همه آیات ناچار است توضیح دهد، نکات غامض و پیچیده آنها را بیان کند، موضع قرآن را در برابر بسیاری از مسائل که خود به آنها اشاره کرده شرح دهد و چنین کاری با تفسیر عصری و علمی ممکن است، به این معنا که معارف قرآن را به گونه ای بیان کند که دست کم با مسلمات علوم روز منافاتی پیدا نکند.

ما معتقدیم قرآن کلام وحی و مافوق نظریات علمی است و سخنان او برخاسته از فرهنگ و متاثر از دانستنیهای ان زمان نیست تا قرآن در طرح این مسائل عقاید آنان را در نظر گرفته باشد و طبق سلیقه و اعتقاد آنان سخن بگوید، بلکه قرآن در طرح نظریات علمی قصد جدی داشته است خداوند با آگاهی که از تمام پدیده های جهان دارد به گونه ای سخن گفته است که مردم آنروز و هر عصر دیگر استیحانش نکنند و سخنان قرآن برای آنان نامأنوس جلوه نکند.

«قل انزله الذی تعلم السرّ فی السموات و الارض»[14]

بگو قران کسی را فرستاده که ازاسرارهستی و آنگونه که هست اطلاع دارد

«و انه لکتاب عزیز، لا یأتیه الباطل »[15]

به راستی کتاب ارجمندی است، از پیش رو و پشت سرش باطل به سویش نمی آید.

یعنی معنی ندارد قرآن چیزی بگوید که با حقایق علمی ناسازگار و برخلاف آن باشد و با علم به باطل بودنش باطل را قصد کند.

بنابراین مفسر عصری باید در قسمتهایی از آیات مربوط، مفسر علمی هم باشد و نکات و اشارات علمی قرآن را به خوبی توضیح دهد اما مرز میان دانستنیها و تئوریها وفرضیه های علمی همچنان محفوظ و مفسر در این میان گام سوز و محتاط است و باید در نظر بگیریم که قرآن قطعی است و علوم غیرقطعی بنابراین باید با قرآن تطبیق شوند.

البته برخی از مفسرین گذشته معاصر از تفاسیر خود از مطالب علمی استفاده نموده اند به طور مثال علامه طباطبایی (ره) وآیت ا.. مکارم شیرازی …، و با رعایت اعتدال از تفسیر علمی در موارد لزوم استفاده نموده اند.[16]

در فصل اول این پژوهشنامه به بررسی تفسیر علمی و دیدگاههای موافق و مخالف در مورد آن پرداخته ایم. ما با توجه به اقسام تفسیر علمی و معیارهای تفسرعلمی معتبر به طور قطع خواهیم توانست مصادیق تفسیر علمی معتبر از غیر معتبر را مورد تمایز قرار دهیم.

فصل اول

«تفسیر علمی قرآن و دیدگاههای

مختلف در مورد آن»

1- تاریخچه اجمالی انطباق قرآن با علوم تجربی و اعجاز علمی:

قرآن کریم معجزه آخرین پیامبر الهی حضرت محمد (ص) است که برای راهنمایی انسانها نازل گردید، هر چند قرآن به زبان عربی واضح بر پیامبر اسلام فرو فرستاده شد و حتی مردم به راحتی آنرا درک می کردند و از آن بهره می بردند و در مواقعی که هدف و مقصود یک آیه نبود به آسانی از طریق پیامبر (ص) این مشکل حل می گردید، اما این دوران طلائی دیری نپایید و پیامبر (ص) از بین مسلمانان رحلت کردند و آنان را با هزاران پرسش تنها گذاردند.

اینجا بود که احتیاج به تفسیر و تبیین قرآن آشکار شد بویژه که هر سال بر قلمرو مسلمانان در سرتاسر جهان افزوده می گردید و هزاران نفر با هزاران سوال و فکر جدید با اسلام و مسلمانان روبه رو می شوند. از اینجا بود که مسلمانان به دنبال اصحاب، یاران و اهل بیت پیامبر (ص) رفتند و از آنها تفسیر قرآن را خواستند.

شیعیان به دنبال علی (ع) و اهل بیت که ثقل اصغر هستند، روان شدند و گروههای دیگر اسلامی نیز هر کدام به دنبال یکی از اصحاب پیامبر حرکت کردند تا از سرچشمه زلال قرآن سیراب شوند.

به این شیوه بود که علم تفسیر پیدا شده و راههای گوناگونی برای تفسیر قرآن ارائه گردید.

یکی از این راهها تفسیر علمی بود که همان سده های نخستین اسلام شروع شد و تا به حال ادامه دارد و نظریات موافق و مخالف زیادی را برانگیخته است.

2- معنای اصطلاحی تفسیر علمی (انطباق قرآن با علوم تجربی)

تفسیر همان برداشتن پرده و حجاب از چیزی است و در مورد قرآن روشن کردن نکات مشکل در الفاف معانی و اهداف یک آیه را تفسیر گویند.

اما علم در اینجا مراد علوم تجربی است یعنی علومی که با شیوه امتحان و تجربه (آزمایش و خطا) درستی یا نادرستی نظریه ها و قوانین حاکم بر طبیعت را بررسی می کند. پس منظور از تفسیر علمی همان توضیح دادن آیات قرآن به وسیله علوم تجربی است.

ولی تفسیر علمی به شیوه های مختلفی (توسط مفسران و یا غیرمفسران) انجام گرفته است به همین خاطر هر کس با توجه به شیوه عمل خاصی که از تفسیر علمی در ذهن خود مجسم کرده، در مقابل آن موضع مخالف یا موافق گرفته و آنرا تعریف کرده است و یا نام خاصی مانند (تطبیق، تفسیر علمی، استخراج علوم از قرآن، استخدام علوم وتحمیل علوم بر قرآن) به آن داده است.

مرحوم علامه طباطبایی (ره) در مورد روش متکلمان فلاسفه و کسانی که علوم جدید را با آیات قرآن وفق می دهند و آنچه موافق مذهب و رأی انهاست از قرآن اخذ می کنند و آیات مخالف را تاویل می کنند می فرماید:

«این طریق از بحث را سزاوار است که تطبیق بنامیم و نام تفسیر بر آنها نگذاریم»

یا دکتر ذهبی در التفسیر و المفسرون می گوید:

«منظور ما از تفسیر علمی آن تفسیری است که اصطلاحات علمی را بر عبارات قرآن حاکم می کند و تلاش می نماید تا علوم مختلف و نظریات فلسفی را از قرآن استخراج سازد»

البته نظر علامه طباطبایی به نوع خاصی از تفسیر علمی اشاره دارد ونظر دکتر ذهبی به نوع دیگری از آن، که در ادامه اقسام تفسیر علمی توضیح داده خواهد شد.

3- پیشینه تاریخی تفسیر علمی در غرب

انسان در طول تاریخ خود همواره با دو نوع معرفت آشنا شده است:

یکی معرفت دینی: یعنی علوم و معارفی که از طریق وحی و الهام به واسطه پیامبران (ع) به دست او رسیده و اورا به طرف خدا و ماورای طبیعت رهنمون ساخته است و دوم معرفت تجربی و عقلی که با دقت او در پدیده های طبیعی و تفکر به دست آورده است. (هر چند نوع دوم خود به دو قسم علوم عقلی و تجربی تقسیم می شود) اما علوم بشری همواره از این گونه مجزا نبوده است.

دانشمندان دینی، علوم طبیعی و انسانی در طی هزاران سال، جدا نبودند بلکه گاهی یک نفر در یک زمان فقیه، فیلسوف پزشک و بوده است و از طرف دیگر حوزه ها و موضوعات علوم طبیعی و الهی به طور کامل و روشن تقسیم نشده بود. ازاینرو تداخل هایی در دو حوزه بوجود آمده و بعضی از دانشمندان دینی و یا متکلمان در نتایج و موضوعات علوم تجربی دخالت ورزیدند و از اینجا بود که تعارض بین علم و دین ظاهر شد.

این مسئله خصوصاً در جهان عرب و اروپا اوج گرفت و در دوران سخت قرون وسطی، دادگاههای تفتیش عقاید پدید آورد. دوران رویارویی دانشمندان علوم تجربی و دینی برای علوم و ادیان الهی تلخ و مصیبت بار بوده و آثار سوء آن هنوز در اروپا به چشم می خورد. یکی از این اثار سوء، سرخوردگی از دین و دینداران بود که موجب گردید تا بسیاری از مکاتب الحادی مانند مارکسیسم پیدا شود و به اصل دین و دیانت بتازند.

این تجربه تلخ موجب شد که انسانها یکی از دو راه را انتخاب نمایند:

الف) جدا کردن مطلق حوزه های علم و دین (مانند نظر یات کانت و اگزیستانسیالیستها و پوزیتیویست ها) که بیشتر در اروپا مورد توجه قرار گرفت.

ب) توافق علم و دین که در این راه بعضی زیاده روی کرده، تداخل علم و دین را قائل شدند و بعضی راه اعتدال را پیش گرفتند و سازگاری علم و دین را پیشنهاد نمودند.

آری تطبیق آیات الهی کتابهای مقدس با علوم تجربی یک واکنش طبیعی در مقابل نفی دین توسط غربی ها بود و به دنبال تعارضات علم و دین در اروپا اوج گرفت.

برای مثال در جریان محاکمه گالیله که عقیده برمرکزیت خورشید و حرکت زمین به دور آن داشت در متن حکم دادگاه تفتیش عقاید این طور آمده است:

«نظر به اینکه سکونت و مرکزیت خورشید نسبت به زمین، عقیده است ضلالت آمیز، از جهت اختلاف واضح آن با تعالیم مقدس باطل ومنسوخ است… »

این متن ظهور کامل در این مطلب دارد که مسیحیان تعالیم تورات و انجیل را با هیئت بطلیموسی تطبیق نمودند تا آنجا که مخالفت با اصول بطلیموسی را ضلالت معرفی می کردند ولی این حرکت تفسیری در غرب ادامه نیافت زیرا کتاب مقدس پس از رویارویی با علوم جدید هر روز عقب نشینی بیشتری کرد و ناسازگاری آن با پیشرفت و کشفیات علوم تجربی آشکارتر گردید(بر خلاف قرآن که سازگاری خاصی با علوم داشته و یکی از ابعاد آن اعجاز علمی بود)

ایان بارپور فیزیکدان معاصر می نویسد:

«مدتها پیش از داروین دانش علمی، از اخترشناسی کوپرنیکی گرفته تا زمین شناسی جدید سایه تردیدی بر نص گرایی (ترک تاویل) کتاب مقدس افکنده بود. به علاوه تحلیل علمی نصوص کتاب مقدس، تحقیقات تاریخی و ادبی که به انتقاد برتر مرسوم شده بود به دلایل بکلی متفاوتی رفته رفته خطاناپذیری (مصونیت از خطا معصومیت) متون مقدس را مورد چون و چرا قرار داده بود»

دکتر موریس بوکای فرانسوی می نویسد:

«تعداد مهمی از مفسران مسیحی این هوشمندی را پیدا کرده اند که برای توجیه خطاها دوری از حقیقت ها یا تناقض های عهدین این عذر را برای مصنفان کتاب مقدس بتراشند که آنان افکار و احساسات خود را به تبعیت از عوامل اجتماعی یک فرهنگ یا اندیشه های متفاوت بیان می کنند.

4- پیشینه تاریخی تفسیر علمی در اسلام:

هنگامی که خورشید اسلام در سرزمین عربستان طلوع کرد، آن سرزمین را که تعداد افراد با سواد آنها از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کرد به علم دانش دعوت کرد و قرآن را به عنوان معجزه معرفی نمود. قرآن با دعوت به تفکر و تعمق درآیات الهی خلقت آسمانها زمین و … مردم را از خواب جهل و غفلت بیدار کرد.

مسلمانان که با فتوحات عظیم در قرن اول هجری به سرزمین های تازه دست یافته بودند هر روز با افکار جدید و ادیان دیگر آشنا می شدند و با فروکش کردن نسبی جنگها تبادل فرهنگی میان اسلام ادیان و تمدن های ایران، روم یونان آغاز شد و توجه آثار دیگر ملل در دوره های هارون الرشید و مامون شدت گرفت.

مسلمانان علومی مانند طب، ریاضیات، نجوم، علوم طبیعی و فلسفه را از یونان گرفتند و مطالب زیادی به‌آنها اضافه کردند و در طی چند قرن خود را به اوج قله دانش رساندند.

چنانکه مسلمانان در قرن سوم و چهارم هجری بهترین کتابهارا در زمینه طب مثل (قانون بوعلی سینا) درزمینه فلسفه مانند(شفای بوعلی سینا) ریاضیات و نجوم نگاشتند.

حتی غرب که اصل این علوم را از یونان گرفته و به مسلمانان وام داده بود مجبور شد دوباره آنها را از مسلمانان اخذ کند از اینرو در قرن دوازدهم به بعد نهضت ترجمه دراروپا شکل گرفت و نظریات بوعلی سینا و ابن رشد تا سالها در دانشگاههای اروپا تفکر حاکم بود.

باری ترجمه و تالیف آثار غیرمسلمانان در زمینه علوم مختلف موجب شد تا تعارضاتی بین ظاهر بعضی آیات قرآن و علوم جدید به نظر بیاید.

دانشمندان مسلمان در همان قرون اولیه اسلام در تلاش برای رفع این معضل دو طریق از انتخاب کردند که بدین شرح است:

الف) رد مطالب باطل این علوم که برای آگاهی مردم و ارشاد آنان صورت می گرفت. زیرا بسیاری از مبانی فلسفی و علمی یونان قابل خدشه و اشکال بود و ازطرفی با دین اسلام هم به معارضه برخاسته بود.

براین اساس کتابهایی مثل «تهافت الفلاسفه (تالیف ابوحامد غزالی)» و «مفاتیح الغیب (تالیف اما فخر رازی)» نوشته شد.

ب) انطباق آیات قرآن با علوم تجربی یونان، تا به مردم ثابت کند که قرآن بر حق و مطلب علمی آن صحیح است و حتی برخی سعی کردند بدین وسیله اعجاز علمی قرآن را اثبات کنند آنان آیاتی که از قران مانند آسمانهای هفتگانه (سبع سموات) را بر سیارات هفتگانه که در نجوم یونانی اثبات شده بود حمل کردند.

فخر رازی (554-606) در تفسیر کبیر در مورد آیه شریفه «فسوهن سبع سموات و هو بکل شکی علیم»[17] می گوید: «بدان که قرآن دلالت بروجود هفت آسمان دارد و اصحاب هیئت می گویند: نزدیک ترین آنها به ما کره ماه است و فوق کره عطارد، زهره ، خورشید، مریخ، مشتری و زحل است.»

ازبین فلاسفه بو علی سینا (370-428ق) سعی کرد بین فلسفه (به معنای عام آن که شامل علم هم می شود) و قرآن جمع کند و عرش را همان فلک الافلاک (فلک نهم هیئت بطلیموسی) قرار داد در مورد تاریخ تفسیر علمی، علامه طباطبایی درمورد متکلمان قرن دوم هجری که بعد از ورود فلسفه یونان و پیدایش آرای کلامی به فرقه های مختلف تقسیم شدند و هر کدام را بر نظر خود تطبیق می کردند) می فرماید: «متکلمان و نظرات فرقه ای آنان موجب شد تا برطبق اختلاف نظرات خود در تفسیرقرآن گام بردارند و هر کدام آنچه را که موافق نظرشان (مذهبشان) بود می‎گفتند و آنچه که را مخالف بود تاویل می کردند، بهتر است این طریقه را تطبیق بنامیم و تفسیر نگوییم.»

ایشان نظیر همین کلام را در مورد فلاسفه که آیات را با مطالب فلسفی تطبیق می کردند ابراز کرده و می فرماید: «آنها آیات را با فلسفه به معنای اعم (یعنی ریاضیات، طبیعیات، الهیات و اخلاق) تطبیق می کردند خصوصا مشائین (پیروان فلسفه ارسطوئی) که آیات وارده درحقایق ماورای طبیعی و آیات خلق و پیدایش آسمانها و زمین آیات برزخ و معاد را تاویل کردند حتی آنها آیاتی را که با فرضیه ها و اصول موضوعه علوم طبیعی سازگار نبود تاویل می نمودند.

برای مثال نظام افلاک کلیه و جزئیه، ترتیب عناصر، احکام فلکی و عنصری و … با اینکه آنها تصریح کرده بودند که این نظریه ها مبتنی بر اصولی است که بدیهی نیست واین تطبیق یا تفسیر علمی قرنها ادامه داشت و در این زمینه علمای اهل سنت و شیعه هر دو اقدام به تفسیر علمی کرده‎اند. برای مثال علامه مجلسی (م 1111ق) در تفسیر آیه شریفه (ثم استوی الی السماء فسوهنّ سبع سموات) بقره /29 می فرماید:

«هفت آسمان بدل یا تفسیر است برای «السماء» و هفتگانه بودن آسمانها منافاتی با افلاک نه گانه که منجمان اثبات کرده اند ندارد. زیرا فلک هشتم و فهم در زبان دینی با نام کرسی و عرش نامیده شده است.»

پس این عقیده که «همه علوم در قرآن وجود دارد» (چنانکه تعدادی از مفسران و غیره آ‎نها مانند غزالی سیوطی و … عقیده داشته اند) موجب شد که این نوع تفسیر ریشه کند و مورد توجه بیشتر قرارگیرد.

البته توجه قرآن به علم وذکر مطالب علمی در مورد آسمانها وکرات زمین، گیاهان و … در توجه مسلمانان به علوم و رشد آنها و توجه به رابطه قرآن با علم و در نتیجه، رشد تفسیر علمی کمک شایانی کرد.

5- تفسیر علمی در یک قرن اخیر و علل گسترش آن:

«در یک قرن اخیر، تفسیر علمی و اعجاز علمی قرآن مورد توجه مسلمانان و مفسران قرار گرفت و کتابهای زیادی در این مورد نوشته و حتی فردی مثل طنطاوی یک دوره تفسیر مستقل دراین موضوع نوشت (تفسیر جواهر القرآن) ولی این نکته قابل توجه است که با آنکه بیش از هزارسال از عهد تفسیر علمی میگذرد اما در این یک قرن اخیر اوج گرفت و مورد توجه طبقه جامعه و مفسران قرارگرفت.

در مصر بعد ازورود سید جمال الدین اسدآبادی (1315 ق) و تربیت شاگردانی مانند عبده، تفسیر علمی آغاز شد. او به شاگردان تعلیم داد که اسلام با تمدن و پیشرفت در زندگی معارضت ندارد و تفسیر قرآن را با توجه به این مطلب آغاز کرد.

در ایران و هند و کشورهای اسلامی دیگر، تلاش و سعی برای انطباق آیات قرآن با علوم تجربی آغاز شد و هر کس تحت عنوان خاصی کتابی نوشت.

در هند از پیشگامان این حرکت می توان از «سراحمدخان هندی 1817 م» و «سیدامیرعلی 1265 ق» نام برد که کوشش کردند مسائل دینی را با علوم جدیدآمیخته کنند.

در این میان نام بسیاری از دانشمندان علوم تجربی مانند (پزشکان، مهندسان و …) به چشم می خورد که بعضی از راه دلسوزی و برخی از طریق شیطنت دست به تفسیر علمی قرآن زدند و مفسران عالیقدر شیعه و سنی نیز از قافله عقب نمانده و تفسیر های جدید با آمار و ارقام قوانین و نظریات جدید علوم تجربی همراه گشت.

در این مورد علل مختلفی وجود داشتند که ما به مهمترین آنها اشاره می کنیم:

1- حس دفاع از حقایق دینی؛ درمقابل حمله به دین که در اروپا انجام شد و امواج آن به بلاد اسلامی نیز وارد شد.

در اروپا پس پیروزی اصالت حس (پیروان هیوم) و رشد بی سابقه علوم تجربی در دو قرن اخیر (نوزده و بیست میلادی) تعارض بین علم و دین شروع گردید. همانطور که در قسمت (پیشینه تاریخی تفسیر عمی در غرب) بیان کردیم، کتاب مقدس به خاطر نقاط ضعف و تحریفات و اختلاط آن با هیئت بطلمیوسی و داستانهای مجعول نتوانست حقایق علمی را تحمل کند و کم کم تعارضی بین آیات کتاب مقدس و کلیسا از یکطرف و دانشمندان علوم تجربی (مثل طرفداران نظریه تکامل انواع) از طرف دیگر شروع شد و در نهایت این جریان به پیدایش مکاتب الحادی و مخالف دین (مثل مارکسیسم) منجر شد که در اوایل قرن بیستم این جزییات رشد چشمگیری در غرب پیدا کردند.

آنها از ضعف بنیادهای دینی مسیحیت استفاده کردند و افکار خود را تبلیغ نموده و تا آنجا پیش رفتند که موفق به تشکیل حکومت الحادی کمونیستی درروسیه (شوروی سابق) شوند (البته دلایل دیگری هم به رشد انها کمک کرد)

هر چند پیشینه تعارض کلیسائیان با دانشمندان علوم تجربی به قرون وسطی بر میگردد اما یکی ازقله های اوج آن در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم بود. این برخوردها در کتابها و مجلات منعکس شد و کم کم به زبان عربی ترجمه شد و به کشورهای اسلامی سرازیر گشت.

در این میان مصر اولین کشوری بود که تحت تأثیر این افکار قرار گرفت زیرا از لحاظ جغرافیایی مصربه اروپا نزدیکتر و در ضمن یک مرکز تمدن و فرهنگ قدیمی بود و بسیاری از روشنفکران مسلمان آنجا که به اروپا مسافرت کرده و یا در آنجا تحصیل کرده بودند به همراه علم و تکنیک این افکار را برای ملل خود با ارمغان آوردند.

مسلمانان غیور و دانشمندان دریافتند که اصل دین در خطر است و افکار جوانان مسلمان ممکن است دستخوش الحاد وگروههای مارکسیستی گردد. از طرف دیگر می دانستند که این تعارض بین علم و دین در جهان اسلام زمینه ای ندارد. زیرا اسلام خود حامی و مشوق علم است. از اینرو ضروری بود که این حقیقت مهم برای مسلمانان آشکار شود که اسلام با پیشرفت علوم تجربی و حقایق علمی، تعارضی ندارد بلکه علم قطعی موید دین اسلام و اسلام موید علم قطعی است.

ظواهر آیات و روایات با علوم تجربی قابل جمع است و اگر تعارضی به چشم می خورد ابتدایی و بدوی است که با تامل رفع می شود.

به این علت بود که بسیاری از دانشمندان و مفسران مسلمان به میدان آمدند و با تذکر حقایق علمی قرآن را (که مورد قبول علوم تجربی بود) و با جمع کردن بین نظریه های علمی و ظواهر قرآن به رفع آن توهم (تعارض بین علم و دین) همت گماشتند (هر چند دراین بین افراط و تفریطهایی صورت گرفت و همه افراد در یک ردیف عمل نکرده اند)

علت دیگر اوج گیری تفسیر علمی در یک قرن اخیر در بین مسلمانان این بود که عده ای از مفسران و علمای دین و یا دانشمندان علوم تجربی که حس دینی قوی داشتند، کوشش کردند با استخدام علوم تجربی اعجاز قرآن را اثبات کنند.

قرآن که کتاب آسمانی و وحی شده بر پیامبر اسلام (ص) است و معجزه جاوید اوست وهمیشه سند زنده و حاضر برای حقانیت اسلام بوده است و جنبه های گوناگونی از اعجاز آن اثبات شده است (مانند فصاحت، بلاغت، عدم تعارض و تناقض در‌آن، آهنگ عجیب آن و تاثیر فوق العاده برانسانها) و با پیشرفت علوم و فنون بشری، هر زمان بعد تازه ای از اعجاز ان به اثبات می رسد.

یکی از جنبه های اعجاز قرآن که در یک قرن اخیر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است جنبه اعجاز علمی قرآن است.

آری قرآن، مثالها و مطالب علمی فراوانی ارائه می کند که با جدیدترین قوانین و نظریات اثبات شده علمی موافقت دارد وهمین نکته عجیب مورد توجه دانشمندان مسلمان، مفسران حتی بسیاری از پزشکان مهندسان مسلمان و غیرمسلمان قرار گرفت، تا آنجا که بسیاری از غربیها مجذوب این بعد علمی قرآن شدند و به حقانیت اسلام پی بردند و به دین اسلام مشرف شدند.

از این رو بسیاری از مفسران شیعه و سنی کوشش کردند با کنار هم گذاردن مطالب علمی و آیات قرآن اعجاز علمی قرآن را اثبات کنند برای مثال تفسیر نمونه از شیعه و جواهر القرآن از اهل سنت و نیز کتاب اولین دانشگاه و آخرین پیامبراز دکتر پاک نژاد کتاب های عبدالرزاق نوفل و دهها کتاب دیگر دراین زمینه نوشته شده است.

در این زمینه نمونه های زیادی از آیات قرآن که نشان دهنده اعجاز آن است وجود دارد و فقط دراینجا اشاره می کنیم که قرآن در چهارده قرن قبل در سرزمین عربستان مطالبی در مورد آسمانها، زوجیت گیاهان، حرکت خورشید، زمین و … بیان کرده که امروزه پس از هزار واندی سال دانشمندان علوم تجربی به حقانیت آنها پی برده اند و جالب این است که بسیاری از نظرات قرآن در محیطهای علمی آن زمان (مانند تمدن ایران، روم، یونان) قابل قبول نبوده، چرا که هیئت بطلیموسی حاکم بر افکار دانشمندان نمی پذیرفت که زمین حرکت کند وقتی گالیله را به جرم چنین سخنی (قرنها پیش از بیان قرآن) محاکمه و محکوم کردند.

3- علت دیگر که می توان برای رشد تفسیر علمی در قرن اخیر ذکر نمود رشد افکار التقاطی و انحرافی بعضی از روشنفکران در جوامع اسلامی بود.

بعضی از مسلمانان که به کشورهای غربی مسافرت کرده یا در آنجا تحصیل نموده و یا به نوعی تحت تاثیر پیروزی اصالت حس و پیشرفت اعجاب انگیز علوم تجربی در اروپا قرار گرفتند سعی کردند به تقلید کورکورانه از غربی ها بپردازند. آنها روش حسی و تجربی را تنها راه پیشرفت دانستند و راه عقل و وحی را مردود دانسته و سعی کردند آیات قرآن را با علوم تجربی تطبیق دهند و در مواردی که ظاهرآ‎یات با علوم تجربی ناسازگاری داشت، به تاویل آیات یا تفسیر به رای آنها پرداختند.

این گروه در جوامع اسلامی زندگی می کردند و سعی در جذب جوانان مسلمان و تشکیل گروه ها و تغییر اوضاع اجتماعی به نحوه دلخواه داشتند. برخی از این عده معتقد به اسلام بودند و اغلب گرایشات غیر اسلامی داشتند (مثل مارکسیستها و …) و برخی دیگر در ظاهر مسلمان بودند و در باطن غیرمسلمان یعنی از روش نفاق استفاده می کردند زیرا می دانستند که اگر از اول اصل دین را انکار کنند نمی توانند بین جوانان مسلمان و جوامع اسلامی پایگاهی پیدا کنند از این جهت با حفظ ظاهر آیات و روایات محتوای آنها را بر افکار خود تطبیق می نمودند تا آنجا که هابیل و قابیل را اشاره به دو جامعه (جامعه بی طبقه و دوره فئودالیسم) می گرفتند و یا روح را خاصیت و اثر ماده معرفی می کردند و نبوت را نوعی بلوغ می خواندند که برای اصلاح جامعه قانونگذاری می کند.

ورود این گروه به عرصه تفسیر موجب شد تا بعضی از دانشمندان و مفسران اسلامی یکسره این روش را تخطئه کنند. برای نمونه به این سخن توجه کنید:

«نمونه ای از این کژاندیشی را می توان در تفسیر طنطاوی دید؛ او در زمانه ای می زیست که علوم غربی تازه به مصر راه یافته و فرهنگ اروپایی به افکار مسلمانان سیطره پیدا کرده بود و او به گمان خود برای آنکه مسلمانان را از فریفتگی در برابر فرهنگ غرب باز دارد در کتاب جواهر القرآن کوشید تا بسیاری از مسائل علمی را با آیات قرآن تطبیق دهد».

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان دراین باب سخنی دارند که گذشت.

استاد شهید مطهری در مورد اصالت حس اروپا در بین مسلمانان می گویند:

«چنانکه می دانیم در اروپا روش حسی و تجربی در شناخت طبیعت بر روش قیاسی پیروز شد. پس از این پیروزی این فکر پیدا شد که روش قیاسی در هیچ جا اعتبار ندارد، تنها فلسفه قابل اعتماد، فلسفه حسی است.

نتیجه قهری این نظریه این شد که الهیات به سبب خارج بودن از دسترس حس و تجربه، مشکوک مجهول و غیر قابل تحقیق اعلام شود و برخی آنها را یکسره انکار کنند.

این جریانی بود که در جهان غرب رخ داد. در جهان اسلام سابقه موج مخالفت با هر گونه تفکر و تعمق از طرف اهل حدیث از یک طرف و موفقیتهای پی در پی روش حسی در شناخت طبیعت ازطرف دیگر و دشواری تعمق و حل مسائل فلسفی از جانب سوم گروهی از نویسندگان را سخت به هیجان در آورد و موجب پیدایش یک نظریه تلفیقی در میان آنها شد مبنی بر اینکه:

«الهیات قابل تحقیق است ولی در الهیات نیز منحصرا لازم است از روش حسی و تجربی که برای شناخت طبیعت مورد استفاده قرار می گیرد استفاده شود.»

«فرید وجدی» در کتاب «علی اظلال المذاهب المادی» و سید ابوالحسن ندوی در «ماخسرالعالم بانحطاط المسلمین» و همچنین نویسندگان اخوان المسلمین مثل: سید قطب، محمد قطب و غیراینها این نظر را تبلیغ و نظر مخالف را تخطئه می کنند.»[18]

6- ردیابی تفسیر علمی در تفاسیر شیعه و اهل سنت

اگر چه تفسیر علمی از ویژگی های تفسیری قرن چهارم است اما نمونه های ظریف و کم رنگی از آن در تفاسیر گذشتگان از جمله تفاسیر شیعه و اهل سنت دیده می شود.

در میان مفسران اهل سنت غزالی نخستین کسی بود که به آیاتی اشاره کرد که فهم آنها نیازمند آشنایی با علوم گوناگون بود.

غزالی معتقد بود برای تفسیر قرآن می توان از علوم بهره گرفت که در زمان نزول قرآن برای مردمان آن عصر ناشناخته بوده است. البته غزالی خود موفق به اجرای این روش تفسیری نشد.

حدود یک قرن بعد فخر رازی (م 606 هـ) در «تفسیر مفاتیح الغیب» خود از علوم زمانش در تفسیر قرآن بهره گرفت و تفسیری سرشار از علوم گوناگون پدید آورد.

بعد از او این گرایش در تفسیر اهل سنت محدودتر شد مانند تفسیر بیضاوی (م 791 ق) (تفسیر روح المعانی آلوسی 1217ق)

در آغاز قرن 14 مجدداً گرایش علمی در تفسیر قرآن گسترش یافت و افرادی چون محمدبن احمد اسکندرانی (م 1306 ق) در تفسیر «کشف الاسرار النورانیه» کواکبی (م 1320 ق) در کتاب طبایع الاستبداد و مصارع الاستعباد» محمد عبده( م 1325 ق) در تفسیر «جزء عم» و طنطاوی (م 1358 ق) در جواهر القرآن هریک به شیوه ای علمی به آیات نگریستند.

مهمترین نمونه های تفسیر علمی، تفسیر اسکندرانی و طنطاوی است. پس از تفسیر طنطاوی و نظرات مثبت و منفی نسبت به تفسیر او، جریان علمی درتفاسیر معروف اهل سنت تا اندازه ای فرو نشست اما اولین نشانه های تفسیر علمی در تفاسیر شیعه را در تفسیر جامع و مهم «التبیان شیخ طوسی» می بینیم.

در این تفسیر برخی آیات به صورت محدود مورد بحث علمی قرار گرفته اند مثلا در بحث تفسیر پیرامون آیه «الذی جعل لکم الارض و فراشاً و السماء بناءاً» آورده:

«فراش بودن زمین به معنی گسترده بودن با کروی بودن زمین ناسازگاری دارد یا نه؟

و پس از نقد و بررسی نظرات مختلف نتیجه می گیرد که مفهوم فراش بودن با کروی بودن زمین منافاتی ندارد» به نظر می رسد شیخ طوسی سعی کرده بین آیات قرآن و داده های علمی مقایسه ای انجام داده و اگر مقدور بوده هماهنگی ایجاد کند.

پس از او تا حدود قرن 11گرایش علمی، چندان در تفاسیر معروف شیعه دیده نمی شود (مثل تفسیر مجمع البیان)

در قرن 11 ملاصدرا با نوشتن «تفسیر القرآن الکریم» مجددا این روش تفسیری را جان بخشید. تفسیر او شامل همه آیات قرآن نیست اما در ذیل آیاتی که زمینه بحث علمی دارند مطالب علمی را ذکر می کند مثلا ذیل آیات 22 و 19 بقره و 38 و 39 یس مباحثی از علم هیئت مثل کروی بودن زمین و افلاک نه گانه و … را مطرح کرده و به نقد و بررسی آنها پرداخته است. بعد از او مجدوداً گرایش علمی در تفاسیر مهم شیعه مثل صافی، فیض کاشانی، کنزالدقایق و … دیده نمی شود.

اما در قرن 14 جریان علم گرایی دوباره به صحنه تفسیر می آید و اکثر تفاسیر مهم این قرن مثل المیزان، الفرقان، نوین، پرتوی از قرآن، نمونه و … تفسیر آیات به مطالب علمی نظر داشته اند و این به معنای پذیرفتن بی چون و چرای این سبک نیست و در مواردی صاحبان تفاسیر با این روش مخالفت کرده اند. آنها در برخی آیات حقایق ثابت شده علمی را برای تفسیر به کار گرفته‎اند.

مقایسه بین تفاسیر اهل سنت و شیعه در قرن 14 نشان می دهد که گرایش علمی در تفاسیر با احتیاط بیشتری همراه بوده است و در تفاسیر اهل سنت گاه جریان علم گرایی افراطی مشاهده می کنیم.

تفسیر طنطاوی از نمونه های این تفاسیر افراطی است، همچنین در میان شیعیان تعداد کارشناسانی که دریک رشته علمی تخصص داشته اند اما مفسر نبوده اند و به تفسیر آیاتی در حوزه تخصصی خود پرداخته اند محدودتر از اهل سنت بوده و در میان شیعیان به افراد انگشت شماری از جمله مهندس بازرگان می توان اشاره نمود حال آنکه در میان اهل سنت این افراد بیشتر مشاهده می شوند.

7- انگیزه های روی آوری مفسران به علم گرایی افراطی

با بررسی دقیق در تفاسیر علمی افراطی در می یابیم که زمینه هایی در شکل گیری خط مشی و شیوه این مفسران نقش داشته است.

بسیاری از این مفسران تلاش داشتند که سازگاری با دین و علم را با هم به اثبات برسانند در این راه در گرداب افراط افتاده اند.

عده ای نیز جامع بودن قرآن نسبت به همه علوم و نیازهای بشری را پذیرفته اند. اینان با استناد به برخی آیات قرآن مانند 89/ نحل (ونزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیئ) یا آیه «ولارطب و لایابس الا فی کتاب مبین» همچنین روایاتی که موید این معانی است معتقدند که قرآن جامعیت دارد آن هم جامعیت مطلق نه نسبی.

این انتظار از قرآن باعث کشیدن شدن مفسران به وادی تفسیر بی حد و مرز علمی شده است از طرفی دراین نظریه می توان به غزالی، فخررازی، سیوطی و از معاصران به طنطاوی اشاره کرد. اما گروهی دیگر از مفسران به دلیل اعتماد بیش از حد به دیدگاهها و فرضیات علمی و ثابت پنداشتن آنها به این راه کشیده شده اند. در حالیکه بسیاری از دیدگاههای علمی متغیر هستند و استناد به آنها در تفسیر موجب خدشه وارد شدن به ساحت اعجاز علمی قرآن می گردد.

گاهی ناآگاهی و بی توجهی نسبت به شرایط و قوانین تفسیر نیز موجب گرفتار شدن مفسران در دام افراط در تفسیر علمی می گردد.

برخی از مفسران نیز به دلیل خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب و به منظور همسوشدن با آنها با سوء استفاده از دین، چارچوب تفسیر را در هم شکسته و تا آنجا که توانسته اند دامنه علم گرایی در تفسیر راگسترده و بدون مرز ساخته اند.[19]

لازم به ذکر است که یک تفسیر افراطی ممکن است تحت تاثیر یکی از این عوامل قرار گرفته باشد.

8- جریان زیاده روی و میانه روی در تفسیر علمی و ویژگیهای آن

مفسران در قبال برخورد با گرایش علمی به دو دسته تقسیم می شوند:

گروهی که در بکارگیری علم در تفسیر قرآن افراط کردند و هر نظریه و فرضیه ثابت نشده علمی را در تفسیر آیات به کار گرفتند و گروهی که با دقت و درایت و کمک گیری از حقایق قطعی علمی، به روی آیات قرآن دست به تفسیر علمی زدند. بنابراین گرایش علمی در تفاسیر آیات با دو جریان روبه برو شد:

1- جریان زیاده روی 2- جریان میانه روی

1- جریان زیاده روی دو ویژگی دارد:

الف) یافته ها و دیدگاههای علمی، قطعی و مسلم فرض می شوند.

ب) تطبیق آیات با آنها و تفسیر آیات در پرتو این دیدگاههای علمی

2- ویژگیهای جریان میانه روی در تفسیر علمی بدین شرح است:

الف) همه یافته های علمی قطعی تلقی نمی شوند بلکه حقایق علمی ازدیدگاههای علمی و تئوریها جدا می شوند

ب) تفسیر علمی جنبه احتمال در نظر گرفته میشود.

در واقع در تفاسیر و دیدگاههای علمی برآیات تحمیل نمی شوند بلکه می توانند راهگشای کشف حقایق قرآن باشند( در جریان زیاده روی دیدگاههای خاصی محور و اصل فرض می شود و آیات براساس آنها توجیه و تفسیر می گردد)

9- اقسام تفسیر علمی

الف) تفسیر علمی براساس هدف مفسر:

افرادی که در طول تاریخ اسلام، اقدام به انطباق آیات قرآن با علوم تجربی نموده اند، اهداف گوناگونی داشته اند و هر کدام با هدف خاص خود به تفسیر علمی نگرسیته و این شیوه تفسیری را در خدمت هدف خود در آورده اند.

اگر هدف تفسیر کننده مقدس و خوب بوده در همان راه از شیوه تفسیر استفاده کرده و اگر هدف انحرافی داشته برای اثبات انحراف خود از این شیوه استفاده کرده است و به همین دلیل است که برخوردها و دیدگاهها در رابطه با تفسیر علمی مختلف و بلکه متضاد است.

تفسیر علمی مانند هر شیوه تفسیری دیگر (تفسیر عقلی، عرفانی، روانی و …) می تواند به طور صحیح و برای هدف ارشاد و هدایت مردم به کار رود و هم می تواند راه ضلال و گمراه کردن مردم به خدمت گرفته شود.

ما در اینجا چند هدفی را که ممکن است تفسیر علمی در خدمت آن قرار گیرد برمی‎شماریم:

1- تفسیر علمی با هدف اثبات اعجاز قرآن کریم

2- تفسیر علمی با هدف نشان دادن اهمیت علم در نظر اسلام

3- تفسیر علمی با هدف اثبات افکار انحرافی

4- تفسیر علمی با هدف فهم بهتر معنای آیات قرآن

ب) اقسام تفسیر علمی از جهت شکل و شیوه:

تفسیر علمی یک روش تفسیری است که خود دارای روشهای فرعی متفاوتی است که بعضی سر از تفسیر به رای و شماری منجر به تفسیر معتبر و صحیح می شود و همین مطالب موجب شده تا برخی تفسیر علمی را انکار کنند و آن را نوعی تفسیر به رای یا تاویل بنامند و گروهی آن را قبول نمایند و بگویند تفسیر علمی یکی از راههای اثبات اعجاز قرآن است.

ما در اینجا شیوه های فرعی تفسیر علمی را مطرح می کنیم تا هر کدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگیری گردد:

1- استخراج همه علوم از قرآن کریم

علما قدیمی مانند (ابن ابی الفضل المرسی، غزالی و … ) کوشیده اند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند زیرا عقیده داشتند که هر چیز در قرآن وجود دارد و در این راستا آیاتی که ظاهر آنها با یک قانون علمی سازگار بود بیان می کردند و هر گاه ظواهر قرآن کفایت نمی کرد، دست به تاویل می زدند و ظواهر آیات را به نظریات و علومی که در نظر داشنتد بر می گرداندند.

از اینجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی هیات، مقابله و جدل را از قرآن استخراج نمودند. برای مثال آیه شریفه «اذا مرضت فهویشفین»[20] آنجا که خداوند از قول حضرت ابراهیم (ع) نقل می کند که «وقتی بیمار شدم اوست که شفا می دهد» علم پزشکی را استخراج کردند و علم جبر را از حروف مقطعه اوائل سوره ها استفاده کرده اند و از آیه شریفه «اذا زلزلت الارض زلزالها»[21] زمین لرزه سال 702 هجری قمری را پیش بینی کردند. روشن است که این نوع تفسیر علمی منجر به تاویلات زیاد در آیات قرآن بدون رعایت قواعد عربی ظواهر الفاظ و معنای لغوی آنها می شود.

از همین روست که بسیاری از مخالفان تفسیر علمی را نوعی تاویل و مجاز گویی دانسته اند که البته در این قسم از تفسیر علمی حق با آنان است و ما قبلا اقوال و دلائل مختلف این مسئله (وجود همه علوم در ظواهر قرآن) را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این کلام مبنای صحیحی ندارد.

2- تطبیق و تحمیل نظریات علمی برقرآن کریم:

این شیوه از تفسر علمی در یک قرن اخیر رواج یافت وبسیاری از افراد با مسلم پنداشتن قوانین و نظریات علوم تجربی سعی کردند تا آیاتی موافق آنها در قرآن بیابند و هر گاه آیه ای موافق با آن نمی یافتند دست به تاویل یا تفسیر به رای زده و آیات را برخلاف معانی ظاهری حمل می کردند.

برای مثال در آیه شریف: «هوالذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها»

اوست خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت.

کلمه نفس را به معنای پروتون و زوج الکترون معنا کردند و گفتند منظور قرآن این است که همه شما را از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی اتم است آفریدیم و در این تفسیر حتی رعایت معنای لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند.

این گونه تفسیر علمی در یک قرن اخیر، در مصر و ایران رایج شد و موجب بدبینی بعضی از دانشمندان مسلمان گردید. چنانکه علامه طباطبایی تفسیر علمی را نوعی تطبیق اعلام کرد.

البته در این مورد این نوع تفسیر علمی نیز حق با مخالفان آن است چرا که مفسر در هنگام تفسیر باید از هر گونه پیشداوری خالی باشد تا بتواند تفسیر صحیح انجام دهد و اگر یک نظریه علمی را انتخاب کند و بر قرآن تحمیل نماید پا را در طریق تفسیر به رای گذاشته که در روایات وعده عذاب برای آن داده شده است.

3- استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن

در این شیوه از تفسیر علمی، مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر اقدام به تفسیر علمی قرآن می کند.

او سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم (که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می‎شود) و با ظاهر آیات قرآن (طبق معنای لغوی و اصطلاحی) موافق است به تفسیر علمی بپردازد قرآن را کشف و در اختیار انسانهای تشنه حقیقت قرار دهد.

این شیوه تفسیرعلمی، بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیرهای علمی است.

ما در مبحث بعدی، معیار این گونه تفاسیر را به طور کامل بیان خواهیم کرد، اما در اینجا تاکید می کنیم که در این شیوه تفسیری باید از هر گونه تاویل و تفسیر به رأی پرهیز کرد و تنها به طور احتمالی از مقصود قرآن سخن گفت، زیرا علوم تجربی به خاطر ظنی بودن و استقراء ناقص در روش آنها نمی توانند نظریات قطعی بدهند. برای مثال آیه شریفه «و الشمس تجری لمستقرلها»[22] خورشید در جریان است تا در محل خود استقرار یابد، در زمان صدر اسلام که نازل شده، مردم همین حرکت حسی و روزمره خورشید را می دانستند، به این ترتیب از این آیه همین حرکت را می فهمیدند؛ در حالی که حرکت خورشید از مشرق به مغرب کاذب است، زیرا خطای حس باصره ماست و در حقیقت، زمین در حرکت است، از اینرو خورشید را متحرک می بینیم.

با پیشرفت علوم بشری و کشف حرکت زمین و خورشید روشن شد که خورشید هم خود دارای حرکت انتقالی است (نه حرکت کاذب، بلکه واقعی). و خورشید بلکه تمام منظومه شمسی و حتی کهکشان راه شیری در حرکت است و کهکشانها و ستارگان با سرعت سرسام آ‎وری از همدیگر دور می شوند و عالم انبساط پیدا می کند.

پس می گوییم اگر به طور قطعی اثبات شد که خورشید در حرکت است و ظاهر آیه قرآن هم می گوید خورشید در جریان است، پس منظور قرآن حرکت واقعی انتقالی خورشید است.

در ضمن از این نوع تفاسیر علمی که تحقیق بنده یکی از همین اشکال خواهد بود اعجاز علمی قرآن نیز اثبات می شود چرا که برای مثال قانون زوجیت عمومی گیاهان در قرن 17 میلادی کشف شد اما قرآن حدود 10 قرن قبل از آن از زوج بودن همه گیاهان سخن گفته است.[23]

10- معیارهای تفسیر علمی معتبر

با توجه به اینکه از سه شیوه تفسیر علمی یک قسم را پذیرفتیم (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنایت به مبانی و مطالبی که در مورد عدم قطعیت علوم تجربی از آن یاد کردیم و با توجه به شرایط مفسر و تفسیر معتبر در اینجا معیارهای زیر را برای صحت و اعتبار تفسیر علمی لازم می دانیم:

1- تفسیر علمی توسط مفسری صورت پذیرد که دارای شرایط لازم باشد.

یعنی آشنایی با ادبیات عرب، آگاهی به شان نزول آیه، آشنایی با تاریخ پیامبر (ص) و صدراسلام در حدودی که به آیه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند: ناسخ، منسوخ و مراجعه به احادیث و اصول فقه، آگاهی از بینشهای فلسفی، علمی، اجتماعی و اخلاقی، پرهیز از هر گونه پیش داوری تطبیق و تحمیل و آشنایی با تفسیر و عدم تقلید از مفسران.

2- معیارهای تفسیر معتبر در آن رعایت شده باشد.

مثل : پیروی از روش صحیح تفسیری، عدم منافات تفسیر با سنت قطعی، تفسیر بدون پیش داوری غیرضروری، عدم منافات تفسیر با دیگر آیات و حکم قطعی عقل و استفاده از منابع صحیح در تفسیر. این معیارها لازم است که در تفسیر علمی نیز رعایت گردد.

3- تفسیرعلمی باید به وسیله علوم قطعی صورت گیرد

(علومی که علاوه بر تجربه به وسیله دلیل عقلی و … تایید می شود) در جای خود اثبات شده که علوم تجربی به تنهایی نمی تواند تعیین به معنای اخص بیاورد. چون این علوم قطعی الصدور نبوده و پیوسته درگذر زمان در حال تغییر و تحول و تکامل می باشند. اعم از اینکه قوانین علوم تجربی از طریق استقراء ناقص تعمیم می یابد و یا اینکه اطمینان می آورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نمی رساند.

بنابراین تعیین به معنای اخص (اطمینان به یک طرف و عدم احتمال طرف مقابل یعنی مطابق واقع) نمی آورد و حتی طبق آخرین نظرات دانشمندان قوانین علمی نداریم» بلکه آنها نظریه ها یا افسانه های مفید هستند. برای مثالی حرکت زمین یا تسخیر ماه را می آورند و با آیات قرآن مطابقت می کنند اما این مثالها (قابل خدشه است زیرا بداهت حسی دارد اما بداهت عقلی (مانند قضایای اولیه، اجتماعی نقیضین، و کل اعم از جزء است) ندارد و هنوز از نظر عقلی به تایید یا مرز تایید کل نرسیده است.

لکن بحث ما در تفسیر علوم است. اگر چه مثال فعلی در قرآن و علم نداشته باشد ولی با این حال ضرری به صحت مطالب و بدنه کلام نمی زند.

به خاطر همین است و از این روست که همیشه در قضایای علمی چند حالت مختلفه وجود دارد.

اول: قضیه علمی، که تعیین به معنای اخص آورده، با قطع مطابق واقع می آورد و با حقیقت سازگار خواهد بود. چرا که تجربه علمی همراه با دلیل عقلی است (و یا به مرحله بداهت حسی رسیده باشد)

دوم: قضیه علمی تعیین به معنای اعم بیاورد؛ یعنی اطمینان حاصل شود ولی احتمال طرف مقابل به صفر نرسد.

(چنانکه بیشتر قضایای اثبات شده علوم تجربی جز این دسته به شمار می آید.)

سوم: قضیه علمی به صورت تئوری یا نظریه ظنی باشد که هنوز به مرحله اثبات نرسیده است. بنابراین در صورت نخست تفسیر علمی جایز است زیرا قرآن و علم قعطی (که به قطع عقلی بر می گردد) معارضت ندارد بلکه قرائن قطعی (نقلی یا عقلی و علمی) برای تفسیر قرآن لازم است.

در صورت دوم تفسیر علمی اگر به صورت احتمال ذکر شود صحیح به نظر می رسد. برای مثال گفته شود چون ظاهر قرآن با حرکت انتقالی خورشید مطابق است به احتمال قوی منظور قرآن همین حرکت است. در صورت سوم هم تفسیرعلمی صحیح نیست. زیرا همان اشکالاتی را پدید می آورد که مخالفان تفسیر علمی می گفتند. (مانند انطباق قرآن با علوم متغیره شک کردن مردم در صحت قرآن و ..)

معیارشناخت مصادیق تفسیر علمی غیرمعتبر

ما با توجه به معیارهای تفسیر علمی معتبر هر تفسیر علمی که از این دایره خارج باشد معتبر و صحیح نمی دانیم:

1- تفیسر به رای

هر گاه مفسری سعی کند آیات علمی قرآن را طبق نظر خود تفسیر کند و به اصطلاح ما استقلال در تفسیر داشته باشد و بدون مراجعه به قرائن عقلی و نقلی به تفسیر علمی بپردازد موجب تفسیر به رای می شود که در احادیث ازقول پیامبر آمده است: «لا من قال القرآن برأیه فالیتبوء مقعده من النار» وعده عذابی که به این عمل داده شده کاملا مشهود است.

2-تحمیل نظر، علمی یا نظر مفسر برقرآن:

اگر تفسیر علمی بدون هماهنگی و توافق با ظواهر الفاظ و اصطلاحی آن صورت گیرد در نهایت منجر به تفسیر به رای یا تاویلهای غیرمعتبر درقرآن می گردد.

3- استخرالج علوم با تمسک به تاویل غیرصحیح آیات قرآن:

هر چند نظریه وجود داشتن تمام علوم در قرآن مردود است (چنانکه ذکر شد اما این عقیده پایه ای برای تاویلهای غیرصحیح می گردد و باعث انحراف اهداف تفسیری از مسیر واقعی خود خواهد شد.

4- تفسیر علمی افراد غیر متخصص در علم تفسیر

اگر چه در رشته ای از علوم تجربی متخصص باشند ارزش تفسیری ندارد بلکه گاهی منجر به تفسیر به رای نیز می‎شود، همان طور که اظهار نظر یک مفسر در علوم پزشکی (بدون تخصص در آنها) ارزش ندارد.

5- اگر قرآن بوسیله علوم ظنی، نظریه ها، تئوری ها و … تفسیر شود تفسیر علمی معتبری نخواهد بود. زیرا وحی قطعی مطابق با واقع را با علوم ظنی متغیر انطباق دادن پیامدی غیر از در معرض تغییر قراردادن قرآن ندارد که آن هم بعد از تغییر علوم موج شک مردم در آیات و اخبار قرآن می شود.

6- تفسیر قرآن بوسیله قضایای یقینی به معنای اعم = اطمینان با احتمال ضعف طرف مقابل) جایز نیست مگر به صورت احتمالی، یعنی بگوید به احتمال قوی مقصود قرآن اینست، زیرا احتمال خطا در قضایای علوم تجربی (که با عقل تایید نشده) وجود دارد.

پس اسناد قطعی این علوم به قرآن همانا تحمیل یک نظریه علمی برقرآن است و پذیرفته نیست.

11-آثار مثبت و منفی تفسیر علمی (بررسی دیدگاههای مخالفین و موافقین تفسیر علمی)

طرفداران تفسیرعلمی آثار و نتایج مثبتی را برای انطباق قرآن با علوم تجربی و تفسیر علمی متذکر شده اند که ما به طور خلاصه آنها را ذکر می کنیم:

1- اثبات اعجاز علمی قرآن: که این مطلب خود دو پیامد مهم را در بر دارد:

الف) موجب اتمام حجت بر کفار در دعوت آنان به اسلام و احیانا میل آنان به اسلام می گردد.

زیرا قرآن (برخلاف کتابهای مقدس رایج در دنیا) نه تنها با علم معارضت ندارد بلکه مطالب علمی مهمی را نیز برای بشر به ارمغان آورده است.

ب) موجب تقویت ایمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانیت اسلام می شود.

2- روشن شدن تفسیر علمی آیات قرآن: چرا که تفسیر علمی، یک روش در تفسیر است که بدون آن تفسیر قرآن ناقص خواهد بود و پرده از روی عجایب قرآن کنار نخواهد رفت.

3- جلوگیری از پندار تعارض علم و دین؛ چرا که با روشن شدن مطالب علمی قرآن، همه افراد با انصاف متوجه خواهند شد که اسلام نه تنها با علوم سازگار است و منافاتی ندارد بلکه علم موید دین است.

4- موجب تعمیق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آیات قرآن می شود.

تذکر: معمولا این آثار مثبت برای تفسیر علمی نوع سوم (استخدام علوم در فهم قرآن) پدید می آید.

2- آثار منفی انطباق قرآن با علوم تجربی (بررسی دیدگاههای مخالفان تفسیر علمی)

مخالفان تفسیر علمی و قرآن با علوم تجربی یا کسانی که با یک شیوه از تفسیر علمی، مخالف هستند آثار منفی این شیوه را چنین برشمرده اند:

1- تفسیر علمی موجب تفسیر به رای می شود که نهی شده است.

2- تفسیر علمی منجر به تاویلهای غیرمجاز در آیات می شود.

3- حقایق قرآن تبدیل به مجازات می شود.

4- تفسیر علمی اعتراف باینست که قرآن احتیاج به غیر دارد.

5- موجب تطبیق و تحمیل نظریات علمی برقرآن می شود.

6- موجب شک مردم در صحت قرآن می گردد زیرا نظریات علمی در معرض تغییر است و پس از چندی که تغییر کرد با ظاهر قرآن (که قبلا موافق آن بود) مخالف می شود و مردم که مطالب علمی را می پذیرند در صحت قرآن شک می کنند.

7- موجب فراموش شدن هدف اصلی قرآن (تربیت انسان و هدایت او به سوی خدا) میشود.

8- احتمال دارد ملل مسلمان به همین توجیهات علمی دل خوش کنند و به دنبال کسب علوم جدید نروند و محتاج علوم دیگران شوند.

9- به اعجاز ادبی و بلاغت قرآن ضرر می رساند.

10- تفسیر علمی، در خدمت مادی گری و الحاد و برای اثبات مکاتبی چون مارکسیسم قرار می گیرد.

11- مطالب باطل و تضادهای علوم به قرآن راه می یابد.

12- قرآن تابع علوم می شود با اینکه علوم در معرض خطاست.

13- مفسر را از فهم خالص زبان عربی دور می کند.

14- تفسیر علمی، موجب سوء فهم مقاصد قرآن می گردد.

تذکر: با بررسی دلیل مخالفان تفسیر علمی روشن می شود که تمام این پیامدها برای دو قسم دیگر تفسیر علمی (تطبیق قرآن با علوم تجربی و استخراج علوم از قرآن) است و قسم سوم تفسیر علمی(استخدام علوم تجربی در فهم قرآن) از این عوامل مبراست.[24]


جهت دریافت فایل خورشید در قرآن لطفا آن را خریداری نمایید


جایگاه خانواده در اسلام

مقدمه خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و منشأ فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاریخ بشر بوده است پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه هلاکت و ضلال
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 166 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 161
جایگاه خانواده در اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

جایگاه خانواده در اسلام

چکیده:

قدمت ازدواج همپای پیدایش بشر است. در نخستین نجوای رازگونه، آدم ابوالبشر به خداوند می‌گوید: پروردگارا! در برابر خود کسی را می‌بینم که در دلم میلی و انسی به او احساس می‌کنم و چون خداوند یگانه، نجوای بنده یکدانه‌اش را شنید فرمود: اگر او را می‌خواهی از من بخواه و وصال او را از من طلب کن...

تحقیق حاضر با لطف و عنایت خداوند متعال و با عنوان: «خانواده در اسلام» با بهره‌گیری از آیات قرآن به عنوان منبعی اصیل و متقن، سرچشمه گرفته از وحی و روایات نورانی حضرات معصومین (علیهما السلام) ارائه می‌گردد.

به طور مجمل اصطلاح خانواده مؤثرترین عامل انتقال فرهنگ و رکن بنیادی جامعه است که در شرایط مختلف در تأثیر و تأثر متقابل با فرهنگ و عوامل اجتماعی است. انسان‌ها در خانواده به هویت و رشد شخصیتی دست می‌یابند و در خانواده‌های سالم و رشید به تکامل معنوی و اخلاقی نائل می‌شوند. لذا خانواده عامل کمال‌بخشی، سکونت، آرامش و بالندگی به اعضای خویش است که در تحولات اساسی جوامع نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. البته خانواده متأثر از عملکرد مذهب، آموزش و حکومت نیز می‌باشد و این تأثر به صورت متقابل باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌گردد. اگر خانواده محیط سالم و سازنده‌ای داشته باشد و نیازهای جسمی و روحی افراد خویش را برآورده سازد، کمتر به خدمات جانبی و جبرانی برای خانواده نیاز است. در تعریف خانواده بیان شده: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق نسب و سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان، شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می‌کنند.

اینک با توجه به حساسیت بیش از حد موضوع و حتی سرنوشت‌ساز بودنش، این ضرورت به چشم می‌خورد که در باب خانواده پژوهش‌هایی کارآمد به عمل آید. انسان با تشکیل خانواده، مثلث نیازهای سه‌گانه‌اش را، اعم از تمتع جنسی، تمنای عاطفی و تعهد انسانی، پوشش می‌دهد و از روابط آزاد که عمدتاً در سطح نازل و حیوانی تمتع جنسی قرار می‌گیرد، جدا می‌شود و هر چقدر در مقوله ازدواج حیطه شناختی درست‌تر ترسیم گردد و حیطه مصداقی صحیح‌تر انتخاب شود قدرت پاسخگویی به مثلث انسانی نیاز، بیشتر می‌شود. اما مع‌الاسف دنیای امروز مطالب دیگری را تعقیب می‌کند و حتی فکر ازدواج را به زیر تازیانه‌های عقب‌ماندگی و بی‌عرضگی و اسیر شدن می‌کشاند. لذا باید عوامل انزوای ازدواج و ایذاء ازدواج‌کرده‌ها، شناسایی و با به کارگیری فرامین اساسی در باب خانواده، ازدواج را به تسهیل کشانید.

با توجه به مطالب فوق این پایان‌نامه مشتمل بر چهار بخش است: بخش اول ـ کلیات (تعریف و تبیین موضوع و...) و بخش دوم شامل بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان همچون زرتشت، مسیحیت، یهود و اسلام و همچنین بنا بر ضرورت خانواده در اندیشه نظریه‌پردازان نیز بیان گردیده، بخش سوم بررسی جایگاه خانواده در اسلام و بیان ضروریات مورد نظر اسلام در این باب، آثار و فواید ازدواج و دو بخش چهارم به عنوان مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در اسلام به طرح حقوق همسران و آمیختگی این حقوق با اخلاق پرداخته می‌شود و پژوهش با مبحث رفع اختلافات خانوادگی به پایان رسیده است.

در این مطلب سعی شده است از منابع دست اول تفسیری و روایی و همین‌طور در جهت تجزیه و تحلیل هر چه بیشتر موضوع از مقالات و پایان‌نامه‌های مرتبط استفاده گردد که تعدد منابع نشان از توجه و کنکاش بیش از حد پژوهشگر دارد.


فهرست مطالب

چکیده............................................................................................................................................... ه

بخش اول کلیات

مقدمه............................................................................................................................................... 2

1-1- تعریف و تبیین موضوع......................................................................................................... 4

الف – تعریف لغوی عیال................................................................................................................. 4

ب – تعریف لغوی أسر.................................................................................................................... 4

ج – تعریف لغوی زوج..................................................................................................................... 5

د – خانواده در اصطلاح................................................................................................................ 10

2-1- ضرورت و اهداف تحقیق.................................................................................................... 13

3-1- پیشینه موضوع.................................................................................................................... 14

4-1- فرضیات اصلی و فرعی....................................................................................................... 15

5-1- روش تحقیق........................................................................................................................ 16

بخش دوم بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان

1-2- خانواده در اعصار گذشته.................................................................................................. 18

الف – خانواده در اقوام وحشی.................................................................................................... 18

ب – خانواده در روم قدیم............................................................................................................ 19

ج – خانواده در یونان قدیم........................................................................................................... 20

د – خانواده در ایران باستان........................................................................................................ 21

ه – خانواده در عرب جاهلیت........................................................................................................ 22

2-2- خانواده در ادیان................................................................................................................. 24

الف – خانواده در زرتشت............................................................................................................ 24

ب – خانواده در میان مسیحیان و یهودیان................................................................................... 26

ج – خانواده در اسلام................................................................................................................... 28

* کارگر و جایگاه خانه در قرآن................................................................................................... 30

1- محل تسکین.............................................................................................................................. 31

2- محل ذکر و تلاوت آیات الهی................................................................................................... 31

3- محل رابطه قدسی.................................................................................................................... 32

4- لزوم حفظ حریم خانه.............................................................................................................. 32

3-2- وضعیت خانواده در جهان معاصر..................................................................................... 33

4-2- ابعاد خانواده در اندیشه نظریه پردازان علوم انسانی........................................................ 44

الف – تاریخ................................................................................................................................... 44

ب – جامعه شناسی....................................................................................................................... 45

ج – حقوق...................................................................................................................................... 46

د- اقتصاد...................................................................................................................................... 46

ه – روان شناسی.......................................................................................................................... 48

و – علوم سیاسی.......................................................................................................................... 49

ز – علوم تربیتی............................................................................................................................ 50

بخش سوم میزان تقدس خانواده در اسلام

مقدمه............................................................................................................................................. 52

1-3- ضرورت تشکیل خانواده..................................................................................................... 54

الف – ازدواج یک سنت الهی.......................................................................................................... 55

ب – ازدواج وسیله حفظ دین است................................................................................................ 55

ج – فضیلت عبادت متأهل ............................................................................................................. 56

د – بهترین تجارت، زن شایسته.................................................................................................... 56

2-3- آثار و فواید ازدواج............................................................................................................. 60

الف – غریزه جنسی....................................................................................................................... 61

1-زنا................................................................................................................................................. 62

2-عریان گرایی.................................................................................................................................. 63

3-چشم چرانی.................................................................................................................................. 64

4-لواط (همجنس خواهی).................................................................................................................. 64

5-خود ارضایی................................................................................................................................. 65

* عوامل ایجاد رفتار جنسی مطلوب در روابط زناشوئی:............................................................. 67

1- رضایت زوجین در انتخاب یکدیگر.......................................................................................... 67

2- رعایت احترام و محبت متقابل.................................................................................................. 67

3- پرهیز از احیاء منفی................................................................................................................. 67

4- تفاهم و توافق میان همسران در روابط جنسی....................................................................... 68

5- رعایت اخلاق جنسی................................................................................................................. 68

ب – نیاز به آرامش و سکون........................................................................................................ 68

ج – نیاز به انس دمورت................................................................................................................ 70

د – میل به تداوم وجود خویش..................................................................................................... 72

و – پرورش نسل سالم و پاک....................................................................................................... 73

ه – حفظ عفت و حیای فردی و اجتماعی...................................................................................... 74

3-3- چارچوب خانواده متعادل و ایده آل در اسلام.................................................................... 76

1- تعادل نظر و عمل..................................................................................................................... 76

2- تعادل معنویت و مادیت............................................................................................................ 77

3- تعادل سد زمان........................................................................................................................ 77

4- تعادل منطق و عاطفه................................................................................................................ 77

5- تعادل گفتن و شنیدن................................................................................................................ 77

6- تعادل سازگاری و انتقادگری.................................................................................................. 77

7- تعادل مصالح درونی و مصالح بیرونی.................................................................................... 78

8- تعادل هدف های تربیتی .......................................................................................................... 78

9- تعامل مدیریت و مشارکت........................................................................................................ 78

10- تعادل امکانات و انتظارات...................................................................................................... 78

* فواید متعادل بودن خانواده....................................................................................................... 78

4-3- معیارهای انتخاب همسر...................................................................................................... 80

الف – ملاک های گزینش همسر از دیدگاه جامعه شناختی خانواده............................................. 81

1- الف – روان شناختی................................................................................................................ 81

2- الف – روان شناختی................................................................................................................ 81

3-الف – اقتصادی......................................................................................................................... 82

4-الف – اجتماعی.......................................................................................................................... 82

5-الف – خانوادگی........................................................................................................................ 83

6- الف – قاعده همسان همسری.................................................................................................. 83

ب – ملاک های گزینش همسر از دیدگاه اسلام........................................................................... 83

1-ب- صفات متناسب برای زن.................................................................................................... 84

2-ب – ملاک های گزینش مرد..................................................................................................... 86

3-ب – اولویت بندی ملاک های مختلف........................................................................................ 87

4-ب – دقت در تطبیق معیارها بر مصداق مورد نظر................................................................... 88

1- مشورت با کارشناس............................................................................................................... 88

2- تحقیق....................................................................................................................................... 89

3- گفت و گوی مستقیم................................................................................................................. 89

بخش چهارم مبانی حقوق و اخلاقی خانواده در اسلام

مقدمه............................................................................................................................................. 92

1-4- فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی....................................................................... 93

الف – حقوق مشترک..................................................................................................................... 94

1-الف – توجه به جایگاه خانواده................................................................................................. 94

2-الف – تثبیت نقشها.................................................................................................................... 96

3-الف – حفظ شئون فردی........................................................................................................... 96

4-الف – آشنایی و پایبندی به تعهدات حقوقی و اخلاقی............................................................... 96

5-الف – حسن معاشرت............................................................................................................... 97

ب – حقوق همسران در قرآن و حدیث......................................................................................... 99

1-ب – وظایف و نسبت به همسرش............................................................................................. 99

1- حقوق مادی و نفقه زن............................................................................................................ 99

2- تأمین نیاز جنسی................................................................................................................... 100

3- نظافت و آراستگی.................................................................................................................. 101

4- پرهیز از سخت گیری............................................................................................................ 102

5- غیرت دینی............................................................................................................................. 102

2-ب- وظایف زن نسبت به همسرش......................................................................................... 103

1- آیا ریاست در خانواده امری ضروریست؟........................................................................... 105

2- تمکین و تأمین نیاز جنسی..................................................................................................... 110

3- زینت و آرایش برای شوهر................................................................................................... 110

4- پاکدامنی و حجاب زن............................................................................................................ 111

2-4- آمیختگی احکام حقوقی و اخلاقی در قرآن........................................................................ 112

3-4- رفع اختلاف در خانواده در قرآن و حدیث....................................................................... 113

الف – اصل تأمین نیازهای عاطفی.............................................................................................. 114

ب – اصل مشاوره...................................................................................................................... 114

ج – اصل صلح و سازش............................................................................................................ 115

د – اصل حاکمیت........................................................................................................................ 116

ه – طلاق، عرش الهی را می لرزاند............................................................................................. 117

نتیجه گیری.................................................................................................................................. 120

فهرست منابع و مأخذ.................................................................................................................. 127

الف ) کتب عربی.......................................................................................................................... 127

ب ) کتب فارسی.......................................................................................................................... 127

ج) مقالات..................................................................................................................................... 130

بخش اول

کلیات


مقدمه:

خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و منشأ فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه هلاکت و ضلالت بوده است.

اسلام به عنوان مکتبی انسان‌ساز بیشترین عنایت را به تکریم، تنزیه و تعالی خانواده دارد و این نهاد مقدس را کانون تربیت و مهد مودت و رحمت می‌شمرد و سعادت و شقاوت جامعه انسانی را منوط به صلاح و فساد این بنا می‌داند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای مادی، عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به سکون و آرامش برمی‌شمارد. دستیابی به این اهداف والای مکتب اسلام و حفظ و حراست دقیق و مستمر از آن، نیازمند توجه جدی به خانواده و پیاده کردن قوانین مربوط به آن در اسلام است و ضروری است کلیه برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها در تمام سطوح،‌ حق‌مدارانه و در راستای تعالی و مصالح خانواده باشد.

خانواده براساس اجتماع و به عقیده جامعه‌شناسان یکی از عوامل مهم ایجاد تمدن است. رشد و پرورش افراد در خانواده پایه‌گذاری شده و سلامت و سعادت جامعه بشری در گرو تربیت صحیح و استواری است که در خانواده پدید آمده است. وضعی که با تأسف، امروزه با آن مواجهیم، وجود تزلزل در ارکان خانواده‌هاست. توضیح مسأله اینکه ما امروزه در بسیاری از خانواد‌ها شاهد عدم تفاهم، درگیری و نزاع و حتی متارکه و طلاق هستیم.

بسیاری از فرزندان در محیط نابسامان خانواده رشد یافته و از تربیت درست و آرامش و سکونی که لازمه رشد است، برخوردار نمی‌باشند. این امر در درازمدت زمینه‌سازی نابسامانی‌های رفتاری و حتی انحراف و لغزش بسیار است.

جرم‌شناسان یکی از ریشه‌های جرم و انحراف را در نابسامانی خانواده می‌دانند و بررسی‌هایی که در جوامع غربی و حتی در جوامع خودمان به عمل آمده نشان داده است که بسیاری از مجرمان و منحرفان، کسانی هستند که در خانواده نابسامانی پرورش یافته‌اند. در مورد سر و سامان دادن به این موضوع نظرات مختلفی عرضه شده است:

1ـ گروهی تندرو حتی مسأله لغو خانواده را نظر داده بودند که تجربه انقلاب کمونیستی در دنیا و لغو خانواده در آن سامان، آن‌ها را به خطایشان واقف گردانیده است.

2ـ عده‌ای ریشه این نابسامانی‌ها را عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد دانسته و قائل شده‌اند که با تأمین این حق،‌ مشکلات خانوادگی حل می‌شود.

3ـ دسته سومی درست خلاف آن را نظر داده و گمان داشته‌اند که اگر آزادی را از زنان سلب و آن‌ها را در محیط خانه محبوس سازند، به تربیت نسل درست و استوار قادر شده و می‌توانند ریشه همه نابسامانی‌ها را بخشکانند.

4ـ اسلام در این زمینه رهنمودهایی براساس دریافت از وحی دارد که اجرای آن می‌تواند نابسامانی‌های موجود را از بین برده و بشر را به سوی هدف خلقتش به پیش برد. در بینش اسلامی حیات خانواده مبتنی بر ضوابط ایمان و اخلاق و متکی به حقوق است که دامنه آن در برگیرنده شأن زن، شوهر، فرزندان و والدین است و ما در این بررسی کوتاه سعی داریم به توضیح و تشریح آن بپردازیم. طبیعی است که مستندات ما در این بررسی منابع اصیل اسلامی و تجربه علمای اسلامی در طول مدت چهارده قرن می‌باشد.

1 ـ 1 ـ تعریف و تبیین موضوع:

واژه خانواده در لغت‌نامه‌های عرب معادل واژه‌هایی همچون اهل البیت، عیال (ع.و.ل)، أسرة و زوج می‌باشد. از این رو به بررسی این کلمات می‌پردازیم:

الف ـ تعریف لغوی عیال:

عالَه: در معنی بهم نزدیکند. تحویل: اعتماد و اتکال نمودن به دیگری در هر چیزی که دشوار و سنگین است.

عیال: مفردش عیل است، یعنی چیزی سنگین.

عالَه: سنگینی و فشار زندگی را تحمل کرد و از این معنی است سخن پیامبر(ص) که: «أبدأ بنفسک ثم بمن تحوّل ـ هزینه و بخشش را از خویش آغاز کن و از عیال خویش آغاز کن.»

أعال: اهل و عیالش زیاد شد.[1]

عول: جور و میل از حق. «عال الرجل یعول عولاً و عیالةً ای مال و جار»، عول فرائض از آنست که چون سهام زیاده باشد به آن‌ها نقص و جور داخل شود. «فإن خضتم الا تعدلوا فواحدة او ماملکت ایمانکم ذلک اونی الا تعدلوا ـ اگر ترسیدید که در صورت گرفتن زنان بیشتر عدالت نکنید فقط یک زن بگیرید و یا از کنیزان اختیار کنید، آن نزدیک‌تر است به اینکه ظلم و بی‌انصافی کنید»[2] این لفظ یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.[3]

ب ـ تعریف لغوی أسر:

أسر: بستن کسی با زنجیر و طناب چنانکه گویند: أسرت القتب ـ یعنی زین و برگ را به پشت مرکب بستم، اسیر را هم به همین مناسبت اسیر نامیده‌اند، که مقید و محدود می‌شود و سپس به هر چیزی که گرفته شده و مقید است، اسیر گفته‌اند، هر چند که با چیزی هم بسته نشود.

جمع أسیر ـ أساری، أساری و أسری ـ است و در آیه «و یتیمناً و اسیرا»[4] به کار رفته است. بعداً معنی اسیر گسترش یافته و در معانی (اسیر نعمت شدن) استعمال شده و همچنین درباره خانواده که وسیله نیرومندی و تقویت مرد است و اسرة الرجل: یعنی خانواده مرد.[5]

الأسرة ج أسر: خانواده، عائله، زره محکم.[6]

ج ـ تعریف لغوی زوج:

الزوج ج أزواج و زوجه: همنشین، قرین، همسر، جفت انسان، عیال، جفت هر چیز[7]

زوج به هر یک از دو همسر مرد و زن (نرینه و مادینه) و در حیوانات که با هم جفت هستند و آمیزش جنسی نموده‌اند، گفته می‌شود و همچنین به هر دو جفتی، چه در مزاوجت و یا در غیر آن، مثل جفت کفش و نعلین و نیز به هر دو چیزی که با یکدیگر شبیه یا همانند باشند، خواه شباهتی یکسان و یا ناهمسان باشد باز هم آن‌ها را ـ زوج ـ گویند.

خدای تعالی گوید: «فجعل منه الزوجین الذکر و الأنثی[8] ....»

«و» قلنا یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین...[9]»

«ولی واژه‌ی ـ زوجه ـ ناپسند است و به کار نمی‌رود (در قرآن نیامده است، می‌گویند: زوج المرئه: شوهر آن زن و زوجه الرجل: زن آن مرد) جمعش زوجات است.

شاعر می‌گوید: «فبکا نباتی شجوهن و زوجتی ـ همسرم و دخترانم از غم و اندوهشان گریستند.»

جمع زوج ـ ازواج ـ است. در آیه: «هم و ازواجهم» و «احشروا الذین ظلموا و أزواجهم»[10]

أزواجهم ـ یعنی یاران و کسانی که در کردار و رفتار از ستمگران پیروی می‌کردند (که در دوزخ هم با هم قرینند.)

و آیه: «الی ما متعنا به أزواجاً منهم.»[11] یعنی کسانی که همسان و همگنان و اقران آن‌هایند. و آیات: «سبحان الذی خلق الأزواج» آگاهی و هشداری به این امر است که اشیاء تمامشان از جوهر و عرض، ماده و صورت ترکیب شده‌اند و این که هر چیز ساخته شده و مصنوع از قاعده ترکیب، عاری و مستثنی نیست.

هر مصنوعی به ناچار، اقتضاء صانعی و سازنده‌ای دارد و این امر خود تنبیهی است برای این که خدای تعالی فرد است (چون از حکم مصنوع خارج است ـ کان الله و لم یکن معه شیء ... به حکم این آیه قرآن که هو الاول و همچنین ـ لیس کمثله شیء ـ یعنی ذات باریتعالی از حکم و قانون اشیاء که مرکبند، خارج است.

و آیه «خلقنا زوجین»[12] این آیه روشن کرده است که هرچه در عالم است زوج است از جهت این که برای آن چیز، یا ضدی یا چیزی شبیه به آن، یا چیزی در ترکیب آن هست و بلکه به هیچ وجه از ترکیب و مرکب بودن جدا نیست. در آیه اخیر: زوجین را از این جهت بیان کرد تا هشداری باشد برای بر این که: شیء هر چند ضد و مثل و شبهی نداشته باشد اما از ترکیب جوهر و عرض ناگزیر و جدانشدنی است و آن زوجین است.

زوج: جفت ـ صنف. بهر دو قرین از مذکر و مؤنث در حیوانات که ازدواج یافته‌اند گفته می‌شود: زوج. به هر دو قرین در غیر حیوانات نیز زوج اطلاق می‌شود مثل یک زوج کفش (یک جفت).

زوجه به معنی زن است جمع آن زوجات می‌باشد.راغب می‌گوید: آن لغت ردیء است. نگارنده گوید لذا زوجه و زوجات در قرآن نیامده بلکه زوج و ازواج به کار رفته است.

زوج هم به زن اطلاق شده مثل: «و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج...[13]» «و اگر اراده کنید تبدیل زنی را به زن دیگر....»

و مثل «یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه[14] «ای آدم تو و زنت در بهشت بمانید»

«و هم به مرد مثل «فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجاً غیره[15]» پس اگر بعد از طلاق دوم باز طلاق داد شوهر زن را پس حلال نشود آن زن بر آن شوهر بعد از طلاق شوم تا اینکه به نکاح درآید و شوهر کند آن زن به شوهری غیر از شوهر اول.

«و همچنین» قد سمع الله قول التی تجاد لک فی زوجها....»[16]

به تحقیق شنید خدا سخن آنکه مجادله می کرد تو را در کار شوهر خود ازواج نیز هم در زنان بکار رفته مثل «والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً ـ [17] و آنهایی که می میرند از شما و وا می گذارند زنهای خود را « و هم در مردان»

مثل «فلا تعضلوهن أن ینکحن أزواجهن إذا ترضوا بینهم بالمعروف ـ [18]پس منع نکنید ایشان را از اینکه به نکاح شوهران خود درآیند در صورتیکه از یکدیگر راضی شده باشند که بخوبی زندگی کنند. «ظاهراً استعمال شدن ازواج در مردان فقط در این آیه است.

زوج و ازواج در گیاهان نیز به کار رفته مثل « انبتت من کل زوجٍ بهیج[19] ـ و بروید از هر گیاهی تازه و نیکو. «درباره حیوانات نیز آمده «قلنا احمل منها من کل زوجین اثنین[20] ـ گفتیم ما نوح را بردار در آن کشتی از هر نر و ماده دو تا»« در زبان عرب زوجین به معنی یک جفت است و لفظ «اثنین» برای بیان آنست.

یکی از اسرار عجیب خلقت نر و مادگی موجودات است. اگر در حیوان و گیاه این واقعیت وجود نداشت هیچ یک چیز، دو چیز نمی‌شد و جای از بین‌رفته‌ها پر نمی‌گردید و تولید و تکثیر مطلقاً معنایی نداشت ولی خداوند با این وسیله نقص عالم را جبران و آن را پیوسته به سوی کمال می‌راند. بشر با فکر ساده‌ی خود ابتدا آن را فقط در انسان و حیوان می‌دانست و در اثر پیشرفت علم احساس کرد که این واقعیت در عالم گیاه نیز حکم‌فرماست و اگر نباتات به وسیله‌ی حشرات و بادها تلقیح نگردند میوه بدست نخواهد آمد. از قدیم بوجود نر و مادگی در بعضی درختان مثل خرما پی برده بودند ولی بعدها عمومیت آن روشن گردید.

قرآن کریم پا را از همه فراتر گذاشته و مسئله نر و مادگی را در تمام موجودات اعلان می‌کند اعم از زنده و غیر زنده، درباره‌ی حیوان و انسان که روشن است و بعضی از آیات آن گذشت. درباره‌ی نباتات آمده: «سبحان الذی خلق الأزواج کلها مما تنبت الأرض و من أنفسهم و مما لایعلمون[21] ـ پاک و منزه است خدایی که از روییدنی‌های زمین و از شما مردمان جفت‌ها (نر و ماده‌ها) قرار داد و از چیزهایی که نمی‌دانید نیز جفت‌ها قرار داد.» در گذشته که این واقعیت به ثبوت نرسیده بود، بزرگان ازواج را در آیه اصناف معنی می‌کردند ولی علم نشان داد که قرآن چه مسئله عجیبی را مطرح می‌کند در آیه «و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین[22] ... و همه میوه ها را جفت قرار داد در زمین«گرچه نسبت زوجیت بخود ثمره داده شده ولی ظاهراً منظور تولید شدن آن‌ها در اثر زوجیت است بعضی از بزرگان آن را دو صنف گفته یکی مال زمستان و دیگری مال تابستان مثل بعضی میوه‌ها ولی این خیلی بعید است و با کلیت آیه که فرموده: «من کل الثمرات» جور در نمی‌آید که همه‌ی آن‌ها صیفی و شتوی ندارند.

بالاتر از همه این آیه است که می‌گوید: «و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون»[23] ـ و از هر چیزی آفریدیم نر و ماده شاید شما پند بگیرید.

روشن می‌کند که قانون نر و مادگی در تمام موجودات بدون استثناء جاری است امروز بشر پس از فرو رفتن در درون اشیاء و شکافتن ذرات و رسیدن به اتم دانسته است که اتم‌ها از الکترون و پروتون تشکیل یافته‌اند. الکترون‌ها بار منفی دارند و پروتون‌ها بار مثبت‌ و نیز نر و ماده‌اند و موجودات همه از آن ذرات تشکیل یافته‌اند «سبحان ربک رب العزه عما یصفون.»

«اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج[24] ـ (ظاهراً مراد از زوج در این آیه و نظائر آن، نوع و صنف است یعنی زمین حرکت کرد،‌ بالا آمد و هر صنف و هر جور روییدنی نشاط‌آور را رویانید.

نوع و صنف یکی از معانی زوج است چنانکه راغب و اقرب و بیضاوی و ابن اثیر و طبرسی گفته است همچنین است آیات 7 شعراء، 10 لقمان، 7 ق و غیره.

«و اذ النفوس زوجت[25]» ظاهراً مراد از آن جفت شدن انسان‌ها با اعمالشان است درباره‌ی آن گفته‌اند: مراد ملکه‌های اعمال است که شخص با آن‌ها مزدوج می‌گردد یا هر انسان بهم شکل خود از اهل آتش و بهشت قرین شود یا ارواح باجساد برگردد یا هر فریفته بفریبنده ملحق شود یا مؤمنین با حورالعین و کفار با شیاطین هم قرین گردند.

قول اخیر عبارت اخرای کلام ماست و بنابر تجسم عمل مراد قرین شدن انسان با عمل خویش است. «هذا فلیذوقوه حمیم و غساق و آخر من شکله ازواج[26] ـ «حمیم آب جوشان، غساق چنانکه مجمع گفته چرک بسیار بدبو، شکل، مشابه و نظیر است ازواج چنانکه گفته‌اند به معنی انواع و اقسام است یعنی: این آب جوشان و چرک بدبوست آن را و اقسام است یعنی: این آب جوشان و چرک بدبوست آنرا بچشند.

«ادخلوا الجنه انتم و ازواجکم تحبرون[27] ـ گفته شود به ایشان که داخل شوید بهشت را شما با زنهای خود شادمان باشید«می‌شود گفت مراد از این ازواج زنان دنیوی انسان هستند که اهل بهشت شده‌اند بقرینه‌ی آیه‌ای که می‌گوید: «جنات عدن یدخلونها و من صلح من ابائهم و أزواجهم[28]...» ـ که آن خانه بهشتهای عدن است که داخل می شوند ایشان آن بهشت 4 را و هر که شایسته باشد از پدران و زنان ایشان. و شاید مراد ازواج بهشتی و حورالعین باشند.

و همچنین آیه «احشروا الذین ظلموا ازواجهم و ما کانوا یعبدون. من دون الله فاهدوهم الی صراط الحجیم[29]» امر شود به ملائکه که جمع کنید آنان را که ظلم کردند برخود به سبب شرک و تکذیب رسولان و جمع کنید اتباع و اشیاع ایشان را از کفار و آنچه را که می پرستیدند از سوی خدا پس راه نمائید ایشان را به سوی راه جهنم.

«ممکن است مراد زنان دنیایی باشد که با شوهران شریک ظلم بوده‌اند و این وضع به خصوصی است که زن و شوهر در دنیا با هم ظالم باشند و در آخرت نیز از هم جدا نشوند، چنانکه درباره‌ی ابولهب و زن او آمده: «سیصلی ناراً ذات لهب. و امراته حمالة الحطب[30]» ـ به زودی در آید در آتشی زبانه دار وزن او هیزم کش است.

و احتمال دارد ازواجی باشند که از اعمال بد تجسم یافته‌اند و یا همشکلانی در عذاب باشند که خدا فرموده: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین. و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون. حتی اذا جائنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین. و لن ینفعکم لیوم إذ ظلمتم انکم فی العذاب مشترکون[31] ـ هر که از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برانگیزیم تا یار و همنشین دائم وی باشد و آن شیاطین همیشه آن مردم از خداغافل را از راه خدا باز دارند و به ضلالت افکنند و پندارند که هدایت یافته‌اند. تا وقتی که از دنیا به سوی ما باز آید آنگاه با نهایت حسرت گوید ای کاش میان من و آن شیطان فاصله‌ای به دوری مشرق و مغرب بود که او بسیار همنشین و یار بدی بر من بود و هرگز در آن روز به حال شما سودی ندارد زیرا در دنیا ظلم کردید و امروز البته در عذاب دوزخ شریک هستید.» در این آیات شیطان با گناهکار قرین است و او را پیوسته گمراه می‌کند و روز قیامت نیز او را قرین خود می‌بیند و اعتذار سودی نمی‌دهد و هر دو مشترکاً وارد عذاب می‌شوند.[32]

د ـ خانواده در اصطلاح:

تاکنون تعاریف گوناگونی برای خانواده ارائه شده است که عموماً براساس دو نکته بیان گردیده؛ یکی ساختارهای موجود خانواده که تاریخ از آن یاد کرده است و دیگری انتظاراتی که از کارکرد خانواده بوده و هست.[33]

خانواده مؤثرترین عامل انتقال فرهنگ و رکن بنیادی جامعه است که در شرایط مختلف در تأثیر و تأثر متقابل با فرهنگ و عوامل اجتماعی است. انسان‌ها در خانواده به هویت و رشد شخصیتی دست می‌یابند و در خانواده‌های سالم و رشید به تکامل معنوی و اخلاق نائل می‌شوند. لذا خانواده عامل کمال‌بخشی، سکونت، آرامش و بالندگی به اعضای خویش است که در تحولات اساسی جوامع نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. البته خانواده متأثر از عملکرد مذهب، آموزش و حکومت نیز می‌باشد و این تأثر به صورت متقابل باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌گردد. اگر خانواده محیط سالم و سازنده‌ای داشته باشد و نیازهای جسمی و روحی خویش را برآورده سازد، کمتر به خدمات جانبی و جبرانی برای خانواده نیاز است. در تعریف خانواده، بیان شده: «خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق نسب، سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می‌کنند.[34]»

خانواده متشکل از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، هم‌خونی یا پذیرش فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند، فرهنگ مشترک پدید می‌آورند و در واحد خاص زندگی می‌کنند.

خانواده چون گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی به هم پیوند خورده‌اند و کارکرد اجتماعی اصلی آن‌ها تولید مثل است.» سازمان ملل متحد (1994) نیز در آمار جمعیتی خود، خانواده را چنین تعریف می‌کند: «خانواده یا خانوار به گروه دو یا چند نفره‌ای اطلاق می‌شود که با هم زندگی می‌کنند، درآمد مشترک برای غذا و دیگر ضروریات زندگی دارند و از طریق خون، فرزندخواندگی یا ازدواج، با هم نسبت دارند. در یک خانواده ممکن است یک یا چند خانواده زندگی کنند، تمام خانوارها، هم‌خانواده نیستند.

اولین مفهوم مشترکی که از مجموعه تعاریف ذکر شده و ده‌ها تعریف ارائه شده دیگر استنباط می‌شود، این است که خانواده پیوند عمیق و پایدار جسمی و روحی هر چند نفر برای زیستن در فضای واحد است. یعنی بدون تحقق این پیوند، خانواده معنایی ندارد؛ قوام این بنا به میزان پیوند اعضای آن بستگی دارد. بنابراین، جهت تعالی کارایی خانواده، لازم است بر تحکیم پیوند و روابط اعضای خانواده تأکید شود، فلذا، تحکیم روابط در خانواده از جمله مهم‌ترین مسائل در سلامت و رشد فرد، همچنین پویایی و توسعه همه جانبه در جامعه است.

خانواده یک گروه خویشاوندی است که مسئولیت اصلی در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی از نیازهای بنیادی دیگر جامعه را به عهده دارد. خانواده شامل گروهی از افراد است که از راه خونی، زناشویی، یا فرزندپذیری با یکدیگر ارتباط می‌یابند و طی یک دوره‌ی زمانی نامشخص با هم زندگی می‌کنند. [35]

خانواده برحسب فرهنگ و تاریخ، شرایط اقتصادی و اجتماعی اقوام و جوامع مختلف، به شکل تک همسری، چند همسری، پدرتبار، مادرتبار، دوسوتبار، پدرسالار، مادرسالار، مادرمکان، پدرمکان، و... بوده است. اما به طور کلی در طول تاریخ، خانواده برحسب رابطه خونی یا سببی، به دو شکل تکوین یافته است:

1ـ خانواده گسترده که مبتنی بر رابطه خونی است و تعدادی از افراد شامل والدین، فرزندان، پدربزرگ‌ها، عمه‌ها، دایی‌ها، عموها، خاله‌ها، عموزاده‌، خاله‌زاده‌ها، عمه‌زاده‌ها و دایی‌زاده را در بر می‌گیرد. این نوع خانواده را «خانواده همخون» نیز می‌نامند. البته علاوه بر پیوند خونی، نوعی اتحاد خانوادگی نیز در این نوع خانواده وجود داشته که بیشتر در دوران ما قبل صنعتی بوده و با وظایف اعضای خانواده امروزی متفاوت بوده است که در ریشه‌یابی کلمه خانواده، این نکته محرز می‌باشد.

2ـ خانواده هسته‌ای که براساس رابطه سببی و پیوند ازدواج و زناشویی حاصل می‌شود و به یک واحد خانوادگی بنیادی مرکب از همسر، شوهر و فرزندانشان اطلاق می‌گردد که گاه آن را «خانواده زن و شوهری» نیز می‌نامند. (همان) خانواده‌هایی که برحسب رابطه سببی تشکیل می‌‌شوند، براساس شکل و نوع ازدواج دارای اشکال متعددی نظیر تک همسری، چند همسری، چند زنی و گروهی است.[36]

دانشمندان جامعه‌شناس «خانواده» را این گونه تعریف نموده‌اند: «خانواده عبارت است از مجموعه‌ای که رابطه جنسی نیرومندی آن را پدید می‌آورد، و این رابطه از آنچنان نیرویی برخوردار است که زمینه پیدایش و تربیت کودکان را فراهم می‌سازد.»

براساس این نظریه، خانواده صرفاً شامل دو همسر است که رابطه‌ی جنسی آنان را گرد هم آورده و نه غیر از این‌ها. اما «مردوک» مفهوم خانواده را وسعت بخشید، و آن را شامل فرزندان این زوج دانسته. او چنین می‌گوید: «خانواده یک واحد اجتماعی است که نشانه‌های آن اقامت مشترک در یک مکان، همکاری اقتصادی، و پذیرش مسئولیت پیدایش فرزندان، که حداقل شامل دو شخص رشد یافته از دو جنس مخالف، و لااقل یک فرزند که نتیجه‌ی رابطه‌ی این پدر و مادر، باشد.»[37]

روانشناسان بسیاری روی این نظریه تأکید فراوان کرده، و چنین اذعان نموده‌اند: «خانواده از دو همسر و فرزندان ایشان تشکیل می‌گردد. بر این اساس بقیه خویشاوندان را شامل نمی‌شود.»[38]


2 ـ 1 ـ ضرورت و اهداف تحقیق:

زمانی که سوسیالیست‌ها از سال‌های 1890 تا 1920م، بحث‌های نظری زیادی در مورد خانواده داشتند که تشکیل آن به صورت موجود محصول شرایط اجتماعی است، خصوصاً مارکسیست‌ها به این معتقد بودند که روابط و شکل همسرگزینی در ادوار مختلف تکاملی، اشکال مختلف داشته است. آن‌ها معتقد بودند که در عصر برده‌داری یکی از تحولاتی که به وقوع پیوست، تعدد زوجات بود و در عصر سرمایه‌داری در خانواده، تک‌همسری هسته‌ای به وجود آمد و این فرم خانواده، سازگارترین شکل با این زیربنای اقتصادی و شیوه تولید است. آن‌ها معتقد بودند در عصر سوسیالیستی و کمونیستی، مالکیت خصوصی از بین خواهد رفت. به عقیده اینان، نیاز جنسی، یک نیاز طبیعی است و همانگونه که وقتی انسان تشنه می‌شود، هر جا آبی دید، مجاز است از آن بنوشد و هیچ کار خلافی نکرده است، نیاز جنسی هم، همین‌گونه است و هر جا که این نیاز به وجود آمد، حق ارضا آن وجود دارد.

برای همین بعد از ایجاد جامعه سرمایه‌داری، اولین کاری که انجام دادند این است که رابطه عاطفی مادر و فرزند را حذف نمودند و لازمه آن، این بود که بچه به جای اینکه در خانواده تربیت شود، در مراکز پرورش دسته‌جمعی رشد کند.

در زمان جنگ ویتنام، مسئله دهکده‌های اشتراکی توسط بعضی از یهودیانی که تمایلات شدید سوسیالیستی، مانند «لیگله» داشتند مطرح شد و «کیبوش‌ها یا مزارع اشتراکی» در اسرائیل را یک نمونه موفق عنوان کردند. در این مزارع، بچه‌ها را در گروه‌های مختلف جدا می‌کردند تا مادران آن‌ها بتوانند کار اقتصادی انجام بدهند. این یک نوع نگرش است که تلاش کرد در عمل ـ نه در مقام تئوری ـ کارکرد خانواده را تغییر دهد، اما هیچ کدام موفق نشدند. این بچه‌ها به علت فشارهایی که بر روی آن‌ها وجود داشت بسیار پرخاشگر بودند.

عده‌ای سعی کردند خانواده را حذف کنند، که آن هم به نتیجه نرسید. خانواده در جامعه ما نیز در حال تغییر و گذار از سنتی به مدرن و از گسترده به هسته‌ای است و کارکردهایش نیز در حال از دست رفتن است. خانواده کارکردهای بسیاری داشته است از قبیل: کارکردهای اقتصادی، آموزشی، دینی، تولیدی، مهارت‌های شغلی و.... که همه این‌ها را از دست داده است، که می‌توان با تولید بستر مناسب برای ازدواج و فرهنگ‌سازی و جریان‌سازی و روشن نمودن ابهامات در مورد خانواده و نقش اعضا در خانواده، نگرش جوانان را اصلاح نمود. باشد که این تحقیق بسیار اندک بتواند راهنمایی در این زمینه باشد.

3 ـ 1 ـ پیشینه موضوع:

با توجه به موضوع تحقیق ـ خانواده در اسلام ـ کتاب‌های متعددی مورد بررسی قرار گرفت. کتاب‌های حول موضوع بسیارند و خدا را شکر درین زمینه نوشتار زیادست اما نوشتار کجا و نمود جامعه‌ی فعلی کجا؟ پیشینه این موضوع به قدمت نگارش‌های مربوط به خانواده است و سابقه‌ای به قدمت حیات بشر دارد. چرا که حضرت آدم علیه‌السلام اولین خانواده الهی را بنا نهاد.

درین زمینه پایان‌نامه‌های زیادی نیز نوشته شده است که به عنوان نمونه می‌توان به پایان‌نامه «تشکیل خانواده در رابطه متقابل اعضای آن از نظر اسلام» به نگارش مجید صالحی و با راهنمایی آقای دکتر علی قائمی مربوط به دانشگاه امام صادق «علیه‌السلام» و در مقطع کارشناسی ارشد پیوسته در سال 1370 اشاره کرد. این پایان‌نامه در فصل اول خانواده در جهان معاصر را بررسی می‌نماید. فصل دوم اسلام و مسأله خانواده فصل سوم وظایف اعضای خانواده را بیان می‌کند.

در این پژوهش اصول نگارشی در ترتیب صحیح نوشتن پاورقی رعایت شده است. در ضمن مطالب به مأخذ متقن و قابل استناد رجوع داده شده و حدود 200 صفحه پایان‌نامه را فقط با 46 منبع به تحریر در آورده است. به هر حال پرداختن به چنین موضوعی که در حال حاضر با محجوریت مواجه شده، جای تقدیر و تشکر دارد.

4 ـ 1 ـ فرضیات اصلی و فرعی:

فرض اصلی

1ـ خانواده به عنوان اصلی‌ترین نهاد از جایگاه بسیار والایی در منابع اسلامی برخوردار است.

فرضیات فرعی

1ـ خانواده در اسلام به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی مورد توجه ویژه است.

2ـ رشد و تعالی خانواده موجب رشد و تعالی اجتماع است.

3ـ تمام روابط در خانواده مورد توجه منابع اسلامی قرار دارد.

4ـ روابط در حیطه‌های حقوقی و اخلاقی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

5 ـ 1 ـ‌ روش تحقیق:

استفاده از روش کتابخانه‌ای غیر مراجعه به آثار مکتوب مثل کتب چاپی، نسخ خطی، نشریات، مقالات و... و همین طور استفاده از اطلاعات نرم‌افزاری، رایانه‌ای. روش نگارش پایان‌نامه اصولاً روش تحلیلی می‌باشد. به این صورت که پس از چند ماه جمع‌آوری مطالب، اقدام به سامان دادن مطالب نموده و به تحلیل مطالب پرداخته می‌شود.

بخش دوم:

بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان


1 ـ 2 ـ خانواده در اعصار گذشته:

خانواده، اصیل‌ترین نهاد اجتماعی است که از سوی ادیان الهی مورد اهتمام واقع شده و بخش قابل توجهی از آموزه‌ها و تعالیم دینی را به خود اختصاص داده است.

الف ـ خانواده در اقوام وحشی:

زندگی زن در امت‌ها و قبائل وحشی، از قبیل ساکنین افریقا و استرالیا و جزائر مسکونی در اقیانوسیه و امریکای قدیم و... نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اهلی بود، آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اهلی داشتند، همان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با همان دید نگریسته می‌شد. مردان زندگی زنان را پیرو زندگی خود می‌دانستند و معتقد بودند که زنان برای خاطر مردان خلق شده‌اند؛ و به طور اجمالی هستی وجود زنان و زندگیشان تابع هستی و زندگی مردان است و عیناً مانند حیوانات هیچ استقلالی در زندگی و هیچ حقی ندارند و زن مادام که شوهر نکرده تحت سرپرستی و ولایت پدر است و بعد از ازدواج نیز تحت ولایت شوهر است، آن هم ولایت بدون قید و شرط و بدون حد و مرز.

در این امت‌ها مرد می‌توانست زن خود را به هر کس که بخواهد بفروشد، و یا ببخشد و یا او را مانند یک کالا قرض دهد تا از او کام بگیرند، بچه‌دار شوند، یا به خدمت بگیرند و مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند و حتی به قتل برساند. و یا او را گرسنه و تشنه رها کند، حالا وی بمیرد و یا زنده بماند، و نیز حق داشت او را مخصوصاً در مواقع قحطی و یا جشن‌ها مانند گوسفند چاق بکشند و گوشتش را بخورد و آنچه را که از مال مربوط به زن بود، مال خودش می‌دانست، حق زن را هم، حق خودش می‌دانست. حق زن را هم، حق خودش می‌شمرد، مخصوصاً از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی که پیش می‌آمد خود را صاحب اختیار می‌دانست و بر زن لازم بود که از مرد (پدرش باشد یا شوهرش) در آنچه امر و دستور می‌دادند کورکورانه اطاعت کند، چه بخواهد چه نخواهد و باز به عهده زن بود که امور خانه و اولاد و تمام مایحتاج زندگی مرد را در خانه فراهم نماید، باز به عهده او بود که بارهای سنگین به دوش بکشد. و این رفتار عجیب، در بین بعضی قبائل به حدی رسیده بود که وقتی زن حامله بچه خود را به دنیا می‌آورد بلافاصله باید از جا بلند شده و در مقابل مرد در حالیکه هیچ کسالتی ندارد، خود را به بیماری زند و در رختخواب می‌خوابید و زن بدبختش به پرستاری از او بپردازد.[39]

ب ـ خانواده در روم قدیم:

«اساس و ساختمان در خانواده در روم قدیم تابع اصول مذهبی بوده، اهمیت خانواده و پدر و قدرت فوق‌العاده او نتیجه اهمیت و نفوذ مذهب بوده است، در روم قدیم مذهب داخلی و خصوصی بوده، با این توضیح که هر خانواده‌ای خدایان به خصوصی داشته که افراد خانواده دیگر نسبت به آن‌ها بی‌اطلاع و در نتیجه بی‌عقیده بودند. بنابراین مذهب رومیان دارای دو خصوصیت است: یکی تعدد خدایان، یکی محدود بودن آن به حدود خانواده، هر خانواده نیاکان خود را می‌پرستید. پدر خانواده تا زنده بود، انسان و به محض اینکه می‌مرد در ردیف خدایان و مورد پرستش بازماندگان قرار می‌گرفت. هر خانواده خدایان به خصوص خود را پرستش می‌کرد (اجاق خانوادگی) و اگر اتفاقاً برحسب اشتباه یا منظور خاصی، خدایان خانواده دیگری را عبادت می‌کرد، مشرک و کافر می‌شد.

پدر، رئیس و فرمانفرمای مطلق خانواده و در عین حال پیشوا و رئیس مذهبی بوده و نفوذ فوق‌العاده و قدرت بلامانع پدر از لحاظ ریاست مذهبی بوده است. از اینجا نتیجه می‌گیریم که خانواده رومی براساس مذهب تشکیل یافته، افراد خانواده اعم از پسر و دختر و مادر طوری تحت اطاعت پدر قرار گرفته بودند که تعیین کلیه مقررات حتی مرگ و زندگی آن‌ها در دست پدر بوده.

در حقوق روم قدیم زن در مقابل پدر خانواده (شوهر یا پدر شوهر خود) حکم دختر او را دارد، و بالنتیجه خواهر فرزندان خود محسوب می‌شود. باصطلاح فقهای رومی عروسی برای دختر تولد دیگر است. و از این جهت دختر شوی خود می‌شد و در صورتی که پدر شوهر حیات داشت، دختر او و خواهر شوهر خود شمرده می‌شد. کلیه افراد خانواده خاصه زن و دختر، دارای هیچگونه شخصیت و اختیاری نبودند. پسران چون بعداً بر اثر آزادی خود یا فوت پدر مستقل و رئیس خانواده می‌شدند و در مدت تبعیت و تحت الکفاله بودن هم زیاد فشار نمی‌دیدند ولی به عکس دختران و زنان برای همیشه مانند شیئی مملوک و مورد معامله واقع می‌شدند.

زن و دختر در مقابل شوهر و پدر حق مالکیت، معاشرت، رفت و آمد و حتی حق حیات نداشتند. پدر هر وقت صلاح می‌دانست می‌توانست آن‌ها را بفروشد، قرض یا کرایه بدهد یا بکشد، بدیهی است وقتی عنوان انسان اجتماعی بر زن اطلاق نشود طبعاً از کلیه حقوق و امتیازاتی که برای یک انسان است محروم خواهد ماند.[40]»

از مطالعه طریقه ازدواج در حقوق روم استفاده می‌شود که زناشویی رسمی به یکی از طرق زیر است:[41]

1ـ انتقال زوجه از خانه پدر به خانواده شوهر: در این طریق زن از تحت نفوذ رئیس و بزرگ خانواده خود خارج و در تحت نفوذ خانواده شوهر داخل می‌گشت و این طرز از ازدواج توأم با یک سلسله از تشریفات و آداب خاصی است که برای عملی شدن این انتقال باید عملی گردد باین ترتیب دختر و پدر شوهر یا خود شوهر در محضر قاضی حاضر شده ادعیه و اوراد معینی خوانده می‌شود سپس دختر در همان مجلس تغییر مذهب داده تابع رئیس خانواده جدید بوده، خدایان آن خانواده را پرستش می‌کند.

2ـ انتقال حقوق و اختیارات: در این طریقه از ازدواج معامله خاصی صورت گرفته، پدر دختر و شوهر و یا پدر شوهر دختر را مورد معامله قرار می‌دهند و طی تشریفات کلیه حقوق و اختیارات خود را که نسبت به دختر خود داشت به شوهر یا پدر شوهر انتقال می‌داد و در اکثر اوقات پول زیادی در مقابل این انتقال می‌گرفت.

3ـ بالاتر از این دو مورد، اگر مرد می‌توانست زنی را به هر عنوان به خانه خود برده با او همبستر شود و او را لااقل تا یکسال در خانه‌ی خود نگاه دارد همسر او محسوب می‌شد و اگر زن مذکور می‌توانست سه شب متوالی از هم‌بستری سر بپیچد دیگر همسر آن مرد نبود!

ج ـ خانواده در یونان قدیم:

«تمدن معروف یونان، این خمیرمایه هوش بشری، بر روی خرابه‌های وحشی‌گری اقوام جاهل یونان قدیم بنا گردیده است. مذهب در یونان، مانند روم قدیم، داخلی و خصوصی بوده، و عیناً مانند روم هر خانواده روح نیاکان خود را نیایش می‌کردند.

خانواده، ایجاد و بقای آن، تابع مذهب و سلطه‌ی پدر خانواده نیز ناشی از عنوان ریاست مذهبی بوده است. مبنای پیدایش خانواده به هیچ وجه به نسبت علقه و عاطفه متکی نبوده، بلکه پرستش اجداد و نیاکان واحد، هر خانواده‌ای را ایجاد و از خانواده‌های دیگر ممتاز می‌کرد. ازدواج امر مذهبی و مقدسی بود، تشریفات ازدواج فقط با حضور خدایان خانگی انجام می‌گرفت و به خدایان عمومی مثل ژوپیتر و غیره مربوط نبود.

لزوم بقایای خانواده و بالملازمه وجوب ازدواج و منع تجرد، برای این بوده که اخلاف برای اسلاف خود به آتشگاه خانوادگی طعام و شراب بفرستد تا اجدادشان خدا بمانند، و گرنه از آن مقام تنزل کرده در ردیف اشقیا قرار می‌گرفتند.

در یونان قدیم نیز در اثر تحولات اجتماعی به جای اختلاف، ازدواج مشروع توأم با تشریفات خاصی بود:

1ـ تشریفاتی که بایستی جلو آتشگاه خانواده پدری، انجام می‌گرفت که در طی آن پدر حقوق راجع به دختر خود را در مقابل پول نقد یا هدیه‌ای که از داماد گرفته بود به وی انتقال می‌داد.

2ـ تشریفاتی که در فاصله بین خانه عروس و داماد در معبر عام، انجام می‌گرفت. عروس لباس سفیدی بر تن داشت و بر ارابه‌ای می‌نشست؛ کاهنان خاصی جلو عروس، مشعل را حرکت می‌دادند و سرود می‌خواندند در مدخل خانه داماد، عروس چنین تظاهر می‌کرد که به داخل شدن در خانه داماد رغبت ندارد بایستی داماد نیز چنین وانمود کند که به زور او را وارد خانه خود ساخته است. در این هنگام دختر بایستی فریاد کرده از همراهان استمداد نماید و همراهان عروس نیز ظاهراً از او دفاع می‌کردند و بالاخره داماد موفق می‌شد و قسمتی از تشریفات نیز در خانه داماد با حضور زوجین و سایر افراد خانواده در جلو آتشگاه خانوادگی، انجام می‌گرفت، در این موقع قربانی می‌کردند و دعاهای مخصوصی خوانده می‌شد و در بعضی از جوامع و طوائف به این نیز اکتفا نمی‌کردند و این مراسم به صورت وحشیانه و هولناکی انجام می‌گرفت.[42]

5 ـ خانواده در ایران باستان:

«در میان پیروان اوستا بنای مملکت بر خانواده بود که مرکز آن «مان» یعنی خانه بود. از چند خانواده خویشاوند یک عشیره تشکیل می‌شد که در یک دیه مجتمع بودند و نام سرسلسله خانواده‌ها بر آن عشیره اطلاق می‌شد. زن که شوهر می‌کرد در خانواده شوهر و بالطبع در عشیره او به فرزندی قبول می‌شد.

اساس تمدن آریائیان متکی به خانواده بود و خانواده متکی بوده است به قدرت پدر و همین اساس تا قرن‌ها در تمدن چادرنشینی ایران باقی بوده است و هنوز هم آثاری از آن به چشم می‌خورد، زن هم که در نخست صاحب همه گونه اختیار بود پس از آنکه دست نشانده مرد شد، باز هم بانوی خانواده به شمار رفت و مورد احترام قرار گرفت و همیشه مقام زن در تمدن ایران بالاتر از مقام زن در تمدن‌های دیگر بوده است. به همین جهت بردگی و خرید و فروش زن و دختر را در میان طوایف ایرانی مجاز نمی‌دانستند و زرخریدان تنها از اقوام بیگانه بودند و تا این اواخر نیز که زرخریدی در ایران معمول بود خرید و فروش ترکمن‌ها و ترکان را مجاز می‌دانستند، ولی خرید و فروش کنیز و غلام در طوایف دیگری که آرایائی بودند ممنوع بود و حتی در زمانی که جنگ‌ها را سربازان مزدور می‌کردند همیشه ترجیح می‌دادند که این سربازان نیز از بیگانگان باشند.

در خانواده همیشه فرزند چه پسر چه دختر می‌بایست فرمانبردار و مطیع پدر باشد و بدین گونه رئیس خانواده که پدر باشد هم قاضی بود و هم فرمانفرما و هم مجری آداب دینی و در آغاز که هنوز طبقه روحانی تشکیل نشده بود و طائف روحانیون هم در دست پدر بود. یکی از مهم‌ترین وظایف پدر این بود که پاسدار خانواده باشد و نگذارد که آتش خانواده خاموش و یا منقرض بشود. کانون خانواده در جای معینی بود و جنبه تقدس داشت و همه به آن احترام می‌گذاشتند و حتی به آن قسم می‌خوردند چنانکه هنوز هم معمول است که افراد به اجاق روشن یا به نور چراغ سوگند می‌خورند. ترک کردن کانون خانواده و بی‌احترامی به آن منتهای سرشکستگی بود.

امر ابدال یعنی ازدواج به عوض دیگری معرف خوبیست از نهایت اهمیتی که ایرانیان به بقای جاودانی یک خانواده می‌دادند. اصرار خاص ایرانیان بر خلوص نژاد، ازدواج میان نزدیکان را مثل برادر یا خواهر، پدر با دختر، و پسر با مادر برایشان واجب کرده است. از این قبیل قرابت دوجنبه‌ای در میان هخامنشیان نیز متداول بوده است. در اوستا بارها سفارش شده و در ادبیات مذهبی پهلوی نیز اغلب ذکر شده است که ازدواج با نزدیکان گناهان بزرگ را نابود کند و این اعلی درجه تمجید است.[43]

ه‍ ـ خانواده در عرب جاهلیت:

عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، ارث نمی‌بردند، تعدد زوجات بدون حدی معین، جائز بود، در مسأله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود، دختران را زنده به گور می‌کرد، رفتاری که عرب با زنان داشت، ترکیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش، ندادن استقلال به زنان در حقوق و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مسأله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند و کشتن آنان و زنده به گور کردن و شکنجه دادن را از اقوام بربر و وحشی اقتباس کرده بودند، پس محرومیت زنان عرب از مزایای زندگی مستند به تقدیس و پرستش رئیس خانه نبود بلکه از باب غلبه قوی و استخدام ضعیف بود.[44]

مردم دختران را از ترس اینکه مبادا در جنگ‌ها به دست دشمنان بیفتد و برای دشمن فرزند بیاورند، بعد از تولد زنده به گور می‌کردند و بعضی از ترس تنگدستی دختران خود را می‌کشتند. و همچنین چون زن‌ها در جنگ‌ها شرکت نداشتند، از ارث محروم بودند، آن‌ها را جزء اموال مرده به ارث می‌بردند و برای به دست آوردن پول، آن‌ها را به فحشا وا می‌داشتند، قبیله بنی تمیم اولین قبیله‌ای بود که دخترکشی را آغاز کرد.[45]

در میان عرب اگر شوهر زنی می‌مرد، وی می‌بایست سر قبر شوهر خیمه زده یا پسر بزرگ، صاحب اختیار زن می‌شد و اگر می‌توانست او را بفروشد یا مزدور نماید و یا در مقابل پولی که به نام مهر قرار می‌گیرد شوهر دهد، یا برای همیشه او را از شوهر کردن ممنوع سازد. به طور کلی به موجب نفرت و انزجاری که در عصر جاهلیت نسبت به زنان و دختران داشتند حق و حقوقی برای آنان قائل نبودند و حتی آنان را به طریقی از بین می‌بردند.[46] فرزندانی که در دوران جاهلیت به دنیا می‌آمدند، از هر نوع حق انسانی محروم بودند، به گونه‌ای که گاه به دست پدران خود در پیشگاه بت‌ها قربانی می‌شدند و همچنین گاهی از ترس فقر به دست پدرانشان به قتل می‌رسیدند.[47]

2 ـ 2 ـ خانواده در ادیان:

الف ـ خانواده در زرتشت[48]:

اجتماعی بودن و نیاز به همکاری با همنوعان از ویژگی انسان است و «واحد اجتماعی» عبارت است از عده‌ای از زن و مرد، کوچک و بزرگ که بر مبنای خویشاوندی و هم‌خونی با یکدیگر گرد آمده، بنابر موقعیت اقتصادی، اجتماعی، فنی و نسبی، خانواده، طایفه، تیره و یا قبیله نامیده می‌شوند.

کوچک‌ترین و ساده‌ترین واحد اجتماعی، خانواده‌ی هسته‌ای (یا زن و شوهری) است که مرکب از زن و شوهر و فرزندان نابالغ آن‌هاست. یعنی هر یک از فرزندان خانواده که به سن بلوغ قانونی برسند، کانوان خانوادگی پدر و مادر را ترک کرده و برای خود خانواده تشکیل می‌دهند، جامعه‌های کشورهای اروپایی و صنعتی، از این دسته‌اند.

در آیین زرتشتی نیز نهاد خانواده «هسته‌ی بنیانی» زندگی اجتماعی است. در اوستا و منابع کهن دینی و زرتشتی، ضابطه‌ها و رسم و آیین‌های نهاد خانواده ـ البته نه در بخشی مجزا ـ به مناسبت، رهنمود داده شده است، که موضوع این نوشتار است:

در مورد ازدواج که پایه اصلی نهاد خانواده است، از جمله در وندیداد تأکید شده: «هر فرد زرتشتی موظف است که چون به سن بلوغ (پانزده سالگی) رسید برای خود همسر گزیند.» (وندیداد، فرگرد 3)

«به درستی به تو بگویم، ای اِسپنتمان زرتشت، من (اهورامزدا) برتری دهم، مرد زن برگزیده را به آن کسی که زن نگرفته برتری دهم، مرد خانمان‌دار را به آن کسی که بی‌خانمان است. برتری دهم کسی را که فرزند دارد به آن کسی که بی‌فرزند است...» (وندیداد، فرگرد چهارم، فقره 47)

مراسم توافق و ازدواج زن و شوهر را در آیین زرتشتی، «گواه گیران» گویند، و در این ازدواج، مهریه (صداق) جایی ندارد و اگر قرارداد و سندی در مراسم گواه‌گیران نوشته شود، اعتبار عاطفی و اجتماعی دارد. در آیین زرتشتی ـ مانند آیین مسیحی ـ طلاق جایی ندارد و جدا شدن زن و شوهر (یا «رهایی») از یکدیگر در اثر خیانت اخلاقی و اجتماعی یکی از آن‌ها، به وسیله‌ی دادگاه تعیین می‌شود.

در زبان اوستایی، به شوهر نمانو پائیتی (nmanu Paiti) و به زن نُمانو پاتنی (nmanu Patni) گفته می‌شود. و در این اصطلاح اوستایی «نمانو» به معنای خانه و خانمان است و «پائیتی» به معنای مذکر و «پاتنی» به معنای مؤنث و رئیس خانه است.

زنان در آیین زرتشتی در تمام مراحل زندگی، وکالت، تیراندازی و همه فن‌ها مشارکت داشتند. حتی در نگهبانی آتش مقدس، البته وقتی که «دشتان» (عادت ماهانه) آن‌ها رفع می‌شد.» (از ماتیکان هزاردستان)

فرزند داشتن ـ به ویژه پسر ـ اصل بقای خانواده بود. به این سبب که اگر زن نازا بود به تشخیص پزشک و با موافقت زن اول مرد، می‌توانست زن بگیرد (البته این ازدواج «چند همسری» نیست) اگر مردی بالغ، بی‌فرزند پسر از این جهان بگذرد، روانش از «پل چینود» (پل صراط) نتواند عبور کرد تا هنگامی که برای او فرزندخوانده تعیین نکنند و سرپرستی بازماندگان و دارایی‌اش را به او نسپارند، روان او آزاد نمی‌شود.

در چند مورد، در اوستا، آیه‌هایی است که در آن‌ها نمازگزار از درگاه یزدان و فرشتگان خواستار پسر است که بتواند خود و خانواده و شهر و کشور را از دشمنان حفظ کند. در پیوند خویشاوندی، اهمیت دادن به فرزند پسر، از ویژگی‌های جامعه کهن بود (که هنوز اعتبار خود را در جامعه‌های سنتی از دست نداده است). در آیین زرتشتی کسانی که پسر نداشتند، یا دارای فرزند نبودند، بنابر سنت جامعه، این نگرانی را، با قبول «فرزندخوانده»ای از خویشاوندان نزدیک، رفع می‌کردند. به این معنا که از پنج نوع زنی که در ازدواج‌ها تقسیم‌بندی می‌کردند[49]، دو نوع آن (ایوک زن و سترزن) در جهت افزودن پسر به گستره‌ی خانواده بود.

سترزن، اگر پسر جوانی پیش از ازدواج می‌مرد، پدر و مادرش پسری از خویشاوندان را، راضی می‌کردند، که به عنوان فرزند آن‌ها ازدواج کند، و پسر اول این ازدواج را به نام پسر در گذشته ایشان نام‌گذاری کند تا وارث آن‌ها گردد.

ایوک زن، در لغت به معنای یگانه دختر خانواده است که پس از ازدواج بایستی نخستین فرزند پسر را به نام و خواست پدر نام‌گذاری کند و پدر حقیقی کودک نیز، بنابر آیین جامعه این امر را می‌پذیرفت.

خانواده به روایت ارداویراف‌نامه: کتاب اردیراف‌نامه (که به روایتی در زمان اردشیر بابکان نوشته شده است) و دارای 101 فرگرد است، 16 فرگرد آن درباره‌ی رفتار خانواده‌ها، رفتار زن و شوهر با یکدیگر، رفتار با پدر و مادر، رفتار با فرزندان و هشدار و یادآوری کیفر سنگین برای کسانی که از این رهنمودها تخطی نمایند، می‌باشد.

استوره‌ی ارداویراف‌نامه به این شرح است که: «... پس از آن که اسکندر رومی، بدبخت بی‌دین و بدکردار به ایران آمد، و دستوران و داوران و دانایان را بکشت، تباهی، آشوب، بدگمانی و بیدادگری در مردمان ایران شهر پدید آمد. پس مغان و دستوران انجمن آراستند و اردیراف را به قرعه تعیین کردند که به راهنمایی دو فرشته (سروش فرشته‌ی رسیدگی به حساب روز واپسین و آذر فرشته‌ی تقرب به اور مفرد) به مدت هفتاد روز از بهشت و دوزخ و بزرخ (همیستکان) و پل چینواد (پلی که روان گذشتگان باید از آن بگذرد) دیدن کرد. و پاداش کارهای نیک و کیفر بدی را با دقت به خاطر سپرد. هفتمین روز با پیامی از اورمزد برای جهانیان به زمین بازگشت و...»[50]

اردایراف خواننده یا شنونده را با خود به بهشت و دوزخ می‌برد و جایگاه روان‌های نیکان و بدان را نشان می‌دهد. خانواده به عنوان هسته‌ی بنیادین جامعه مورد توجه ارداویراف نامه است:‌ رعایت احترام پدر و مادر، تیمار و پرورش فرزندان، سازگاری و احترام با همسر، پاک‌دامنی و عفت که آرامش و بقای خانواده را تضمین می‌کند. حرمت و حراست اعضای خانواده، ازدواج با خویشاوندان و... گوشزد شده است. که به برخی فرگردها اشاره می‌شود:

ـ برای کسانی که پدر و مادر را رنج داده‌اند و به گیتی از آن پوزش و بخشش نخواستند. پادافره (کیفر) سخت است. (فرگرد 65)

ـ کیفر سنگین برای مادرانی که کودک خود را گرسنه نگه داشته و در برابر دریافت پول کودک دیگری را شمع دادند. (فرگرد 4، 59 و 87)

ـ کیفر سنگین برای کسی که سقط جنین کرده است (و کودک خویش مردار و تباه کرد و بیفکند) (فرگرد 45) و...

ب ـ خانواده در میان مسیحیان و یهودیان:

علاقه و آمیزش جنسی در میان مسیحیان پلید شمرده شده و این به خاطر تفسیری بوده که از بدو تشکیل کلیسا از طرف کلیسا برای مجرد زیستن حضرت عیسی مسیح، صورت گرفت، گفته شد علت اینکه مسیح تا آخر مجرد زیست پلیدی ذاتی این عمل است. به همین جهت روحانیون و مقدسین مسیحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام عمر دانستند و پاپ از میان این چنین افرادی انتخاب می‌شود.

به عقیده ارباب کلیسا، تقوا ایجاب می‌کند که انسان از ازدواج خودداری کند. راسل می‌گوید: «در رسالات قدیسین به دو یا سه توصیف زیبا از ازدواج برمی‌خوریم، ولی در سایر موارد، پدران کلیسا از ازدواج به زشت‌ترین صورت یاد کرده‌اند. هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد. بنابراین، ازدواج که عمل پستی شمرده می‌شد بایستی منهدم شود.

کلیسا ازدواج را به نیت تولید نسل جائز می‌شمارد. اما این ضرورت، پلیدی ذاتی این کار را از نظر کلیسا از میان نمی‌برد، علت دیگر جواز ازدواج، دفع افسد به فاسد است یعنی با این وسیله از آمیزش‌های بی قید و بند مردان و زنان جلوگیری می‌شود.

دین مسیح و بالاخص سنت پل نظریه جدیدی در ازدواج عرضه داشتند. در نظریات آن‌ها ازدواج نه به خاطر تولید مثل بلکه به منظور جلوگیری از گناهانی نظیر زنا و فسق و فجور بود. سنت پل حتی برای یک بار هم پیشنهاد نکرده که ازدواج دارای جنبه‌های مثبتی نیز می‌باشد و نیز بازگو نکرده که محبت و عشقی که بین زن و شوهر وجود دارد، ممکن است امر دلپذیری باشد و حتی او کمترین توجهی را نسبت به خانواده مبذول نداشته است. نظر دین مسیح آن است که هر گونه مقاربت جنسی (حتی در قلمرو زناشویی) ناپسند و غیر اخلاقی می‌باشد.

نظریات سنت پل به وسیله کلیسای دوران اولیه مسیحیت تأیید و تأکید می‌شود و کلیساها عقاید وی را بزرگ جلوه می‌دادند تا حدی که تجرد امری مقدس می‌نمود و مردان عزلت می‌گزیدند تا با شیطان مبارزه کنند ولی در همان زمان افکار آنان از تصورات شهوترانی آکنده می‌شد.

کلیسای کاتولیک، به هر حال تا آن حد که سنت پل و زاهدان شهر تب، به طور غیر بیولوژیکی درباره زناشویی و روابط دو جنس مخالف می‌اندیشند فکر نمی‌کند. از افکار سنت پل استنباط می‌شود که وی صرفاً به زناشویی بدیده منع قانونی از امور شهوانی می‌نگرد و کسی نمی‌تواند از سخنان وی حتی اشاره‌ای درباره کنترل موالید و ادامه نسل دریابد بلکه برعکس از گفتار وی می‌توان دریافت که وی پرهیز کردن از مقاربت با زن را در دوره‌های حاملگی و زایمان خطرناک می‌دانسته است و مخالف این پرهیز بوده است. در حالی که کلیسای کاتولیک در این مورد نظر دیگری دارد. زناشویی در دکترین ارتدکس مسیحیت دارای دو هدف است. یکی از آن هدف‌ها همان است که سنت پل تعیین کرده است و هدف دیگر تولید کودک است، در نتیجه همین هدف‌ها اخلاق جنسی در مذهب ارتدکس حتی مشکل‌تر از آن مقرراتی بود که سنت پل تعیین کرده بود. چه کلیسای ارتدکس، فقط روابط جنسی مرد و زن را در محدوده زناشویی قانونی می‌دانست، بر طبق عقاید کلیسای ارتدکس میل بر حلال‌زاده بودن فرزندان و اولاد و اعقاب تنها انگیزه‌ایست که روابط جنسی را سر و سامان می‌بخشد.[51]

شریعت یهود اختیار طلاق را به مرد داده و اگر شخصی با دختر باکره زنا نماید باید زانی مقدار معینی پول نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر را زوجیت اختیار نماید و دیگر حق ندارد تا مدت عمر او را طلاق گوید.[52]

در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم تا بدانم از سر حکمت و عقل جرثومه شر یعنی جهالت و حماقت و جنون چیست و کجاست؟ دیدم از مرگ بدتر و تلخ‌تر زن است که خودش دام و قلبش طناب دار است و دست‌هایش قید و زنجیر است تا آنجا که می‌گوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا می‌کنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمی‌کنم.[53]

در تلمود که دومین کتاب یهودیان بعد از تورات است، دعایی وجود دارد که جایگاه زن در خانواده و در نگاه آیین یهود را تبیین می‌کند: «انسان موظف است که هر روز این سه دعای برکت را بخواند: متبارک است خدایی که مرا یهودی خلق کرد، که مرا زن نیافرید و که مرا یک بی‌سواد و بی‌معرفت به وجود نیاورد.» در نگاه تلمود، نقش زن در خانواده و اجتماع بشری، در اشتغال به امور خانه‌داری منحصر است و تنها راه کمال زن، تشویق شوهر و فرزندان به فراگیری تورات است: «زنان به چه وسیله کسب شایستگی و امتیاز می‌کنند؟ به وسیله فرزندانشان به کنیسه برای فرا گرفتن تورات، با وسیله‌ی وادار کردن شوهرانشان به آموختن قوانین الهی در محضر دانشمندان.»[54]

ج ـ خانواده در اسلام

نگرش اسلام به خانواده برعکس مکاتب و دیدگاه‌های غیراسلامی، که نگاهی تک بعدی است، بسیار عمیق و همه‌جانبه است و تمام ابعاد آن از آغاز تا انتها، در همه مراحل مورد توجه بوده و در هر مورد دستورات لازم ارائه گردیده است. نحله‌های غیر دینی، خانواده را از زاویه‌ی خاصی مورد توجه قرار می‌دهند، به ویژه دانش‌های علمی امروز دانشگاه‌ها براساس نیاز خود به تجزیه و تحلیل خانواده می‌پردازد و به دیگر ابعاد آن توجه چندانی ندارند. غافل از اینکه خانواده به عنوان یکی از بنیادی‌ترین نهادهای اجتماعی، در تمامی عرصه‌های زندگی بشر حضور دارد و باید به جوانب گوناگون آن پرداخت. به نظر می‌رسد این مسئله نقدی است بر همه دانش‌های علمی که از آن‌ها نام برده شد.

اما اسلام نگاهی همه جانبه به نهاد خانواده دارد و آن را از زاویه‌های گوناگون مورد توجه قرار داده است. وقتی به متون اسلامی به خصوص آیات و روایات مراجعه می‌کنیم، در همه‌ی زمینه‌ها به دستوراتی برمی‌خورید که از همه جهات به تحکیم نهاد خانواده پرداخته است. قرآن کریم و احادیث اسلامی در مسائل اخلاقی، اجتماعی، تربیتی، روان‌شناختی و اقتصادی خانواده فراوان سخن گفته‌اند. اگر این مضامین به صورت دقیق و تخصصی استخراج و با یافته‌های علوم جدید منطبق گردند، تحول عظیمی در دانش خانواده به وجود خواهد آمد. آن قدر که اسلام به تحکیم بنیان خانواده اهمیت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مکتب‌های دیگر به استقرار خانواده بها نداده‌اند. اسلام پیش از همه، می‌خواهد یک فضای عاطفی و محبت‌آمیز در محیط خانواده پدید آید و روابط بین اعضای آن بیش از پیش پایدار گردد.[55] خانواده‌ای از نظر اسلام خوشبخت است که دوستی، صداقت و وفاداری بر فضای آن حاکم باشد، زیرا با اختلاف، بدبینی، خودمحوری، شیرازه خانواده از هم می‌پاشد. خدای متعال ایجاد محبت و همدلی بین زن و شوهر را از نشانه‌های خود دانسته، می‌فرماید: «و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة[56] ـ

ترجمه: یکی از نشانه‌های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان بیارامید و میان شما و همسرانتان موده و رحمه برقرار ساخت.»

براساس بینش اسلامی، پیوند میان زن و مرد فراتر از یک غریزه بوده، منشأ فطری و الهی دارد که از سرشت آدمی ناشی می‌شود. دستگاه عظیم خلقت چنان زوجین را به هم علاقه‌مند ساخته است که حاضرند برای رفاه حال دیگری، رنج و زحمت را به جان خود بخرند تا همسر در آسایش زندگی کند. آفریدگار بشر کاری کرده است که خودخواهی و تکروی در محیط خانواده به خدمت و همکاری تبدیل شود.[57]

نگاهی به آموزش‌های اسلامی نشان می‌دهد که مسأله «خانواده» با تمام مراحل و واقعیت‌های مربوط به آن، به صورت جدی و گسترده مورد توجه اسلام بوده است و اصولاً یکی از مسائلی که در سرلوحه‌ی تعالیم دینی ما قرار دارد، همین مسأله است. برخلاف برخی نظریه‌ها که تجرد را توصیه کرده و ازدواج را زشت شمرده‌اند، اسلام ازدواج را مقدس شمرده و از تجرد نهی می‌کند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هیچ بنیانی در اسلام گذارده نشده که نزد خدا محبوب‌تر در ازدواج باشد.» و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که: «ازدواج سنت من است و هر که از سنت من روی بگرداند، از من نیست.»[58]

خانواده اجتماعی کوچکی است که ابتدا با یک مرد و زن تشکیل می‌شود، دو نفری که بناست در تکامل معنوی و رشد مادی یکدیگر مشارکت کنند و بالاتر از آن که هر یک کمبود دیگری را در اوج محبت و مودت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید کرد و آرمان‌های فکری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه کنند و برای بقای خویش برنامه‌ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند.

قرآن کریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان می‌کنا: «و من آیاته من خلق لکم من انفسکم ازوجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون ـ از نشانه‌های خداست که آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانه‌ها و عبرت‌هاست.»

* کارکرد و جایگاه خانه در قرآن:

واژه «بیت» به معنای خانه، 71 بار با مشتقات آن در صیغه‌های «بیت» و جمع آن «بیوت» در قرآن کریم آمده است. این کلمات در 12 مورد به مصداق بیت الله، یعنی کعبه (خانه خدا)، 2 مورد برای بیت عتیق، 2 مورد بیت معمور و باقی به معنای «خانه»، همان محیط مخصوص زندگی خانواده آمده است.

با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به کلمه بیت، چنین به دست می‌آید که این مکان مسقف محدود که محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش وی است، مورد عنایت حق بوده و برحسب کارایی و جایگاهش در حیات انسانی، از اهمیت بسزایی برخوردار است که در اینجا به بعضی از این موارد اشاره می‌شود:

1 ـ محل تسکین:

اولین کارکرد خانه، تأمین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن است که البته مرهون امنیت همه جانبه‌ی این محیط برای اعضاست. فضای محدود و امن خانه، حریمی (محل محرم) برای ابراز احساسات، بیان اسرار، ارضای غرایز و تأمین نیازهای جسمی روحی انسان است. این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: «والله جعل لکم من بیوتکم سکنا[59] ـ خداوند از خانه‌های شما محل سکونت و آرامش برایتان قرار داد.»

واژه «سکن» به معنای هر چیزی است که انسان به وسیله آن تسکین یابد. انسان علاوه بر نیاز به سکونت در خانه، به محلی برای تسکین آلام روحی، رها شدن از برخی قیودات اجتماعی، استراحت به نحوه دلخواه، خلوت کردن و راز و نیاز با خدا و محرمان نیاز دارد. اگر خانه تأمین‌کننده این نیازها نباشد، مسکن نخواهد بود.


جهت دریافت فایل جایگاه خانواده در اسلام لطفا آن را خریداری نمایید


تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

مقدمه قرآن بزرگترین یاور و استوارترین پناهگاه برای همه ی نویسندگان و شاعران اسلامی بوده است حتی کسانی هم که اندیشه ای ناهمسو با اسلام داشته اند به این ریسمان خدایی چنگ زده اند و در پس این دژ استوار، پناه گرفته اند، اگر چه اینان از این تمسک طرفی برنبسته بلکه در تیرگی ها فرو رفته اند که«من یهدالله فهو المهتدی و من یضلل فأولئک هم الخاسرون» (آیه ی
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 2184 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 190
تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

مقدمه

قرآن بزرگترین یاور و استوارترین پناهگاه برای همه ی نویسندگان و شاعران اسلامی بوده است حتی کسانی هم که اندیشه ای ناهمسو با اسلام داشته اند به این ریسمان خدایی چنگ زده- اند و در پس این دژ استوار، پناه گرفته اند، اگر چه اینان از این تمسک طرفی برنبسته بلکه در تیرگی ها فرو رفته اند که:«من یهدالله فهو المهتدی و من یضلل فأولئک هم الخاسرون» (آیه ی 178/اعراف) و کلام مولانا هم به معنی این آیه اشاره دارد:

در بنی فرمود کاین قرآن ز دل

هادی بعضی و بعضی را مضل

قرآن برای مسلمانان نیز هم زبان دل است و هم ترجمان اعتقاد و پشتیبان آن تقدیسی را متداعی می کند که هم آرام بخش است و هم شکوهمند، شکوهی معنوی که همه را به سکوت وا- می دارد، «اذا قرﺉ القرآن فاستمعوا له و انصتوا» (آیه ی204 / اعراف) و آرامشی که نتیجه هدایت و ایمان است، «هدی للناس و بنیات من الهدی و الفرقان» (آیه ی 185/بقره ) به علاوه مضامین قرآنی بخش عمده ای از عاطفه ی جمعی همه ی مسلمانان را به خود اختصاص داده است.

رشته استواری است که میان آنان پیوند برادری ایجاد کرده، هم ضامن بقا و دوام خود است و هم جاودانگی اعتقادات اسلامی را تضمین می کند. این ویژگی همان عنایت الهی است که مانع هر گونه تحریف و تغییر احکام و قرآن نیز هست.

زبان فارسی از زبان های عمده ی بهره دهنده به فرهنگ اسلامی و بهره برنده از معارف انسان ساز قرآنی است از این رو دانستن قرآن و حدیث و درک معانی و مضامین والای آن لازم می نموده و پیوسته مورد نظر مردم به ویژه ادب دوستان و منتقدان بوده است.

بدین ترتیب ما بر آن شدیم تا پژوهشی درباره ی نقش قرآن و حدیث در ادب فارسی، داشته باشیم.

چکیده

خداوند برای هدایت انسان ها، پیامبران الهی را به سوی بشر مبعوث کرده است تا اندیشه و تفکر آنان را تحول و در رفتار و کردار افراد بشر و جوامع آنان تغییر ایجاد کند.

هدف از این گردآوری اشاره به تاثیر قرآن و حدیث، که هر دو در هدایت بشر نقش به سزایی دارند، است.

برای این منظور ما در این تحقیق به ترتیب زندگانی و تاثرات هشت تن از شاعران بزرگ را دنبال کردیم و برای این که تاثر هر نویسنده و سخنور را بهتر ردیابی کنیم از زندگانی آن شاعر و نویسنده به اجمال سخن گفتیم و میزان اشتغال وی به علوم قرآنی از جمله تفسیر کتاب مجید و احادیث رسول اکرم و اخبار معصومین را تا حد ممکن یادآوری کردیم.

در این تحقیق با توجه به پرسشنامه ای که تهیه گردید و در اختیار چهل نفر از دانش قرار گرفت، ما به بررسی میزان آشنایی آن ها با مفهوم قرآن و حدیث و نقش آن ها در ادبیات فارسی پرداختیم و پس از مشاهده- ی پاسخ نامه ها نتایج حاصل را به صورت جداول و نمودار هایی برای هر سوال به صورت مجزا نشان دادیم و پی بردیم که هر دو گروه آماری نتایج یکسانی داشتند.

فصل اول

کلیات تحقیق

1-1 مقدمه

این تحقیق توسط دانش آموزانی گردآوری شده که در اول راه توکل بر خدا و تشویق اساتید فرزانه و پشتکار را سرلوحه کار خود قرار دادند. در این فصل شما را از هدف و اهمیت تحقیقمان آگاه خواهیم کرد و در آخر این که، ارکان اساسی تحقیقمان را توضیح خواهیم داد تا ابهامات برطرف شود و با دیدی بازتر تحقیق را دنبال کنیم.

1-2- بیان مسئله

برای آشنایی با تأثیراتی که قرآن و احادیث در ادبیات فارسی برجای گذاشته اند، لازم است معروف ترین و متداول ترین نام کتاب خدا که قرآن است را بشناسیم و آن را تلاوت کنیم و با تأثیراتی که آیات و احادیث به صورت های مختلف : تلمیح، تمثیل، قصه های منظوم و منثور شعرا و نویسندگان ایرانی و فارسی زبان گذاشته اند آشنا شویم.

1-3- اهداف تحقیق:

- بررسی تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

- بررسی عوامل موثر بر تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

- تأثیر قرآن و حدیث در اعتلای متون نظم و نثر ادبیات فارسی

1-4- اهمیت تحقیق:

در دورانی که قرآن در برخی از کشور های اسلامی فقط برای کسب مقام و یا مزایای اقتصادی تلاوت می شود و شعرای آن ها بدون تاثر از قرآن شعر می سرایند بر خود لازم دانستیم به گردآوری این مطالب بپردازیم. امید است توانسته باشیم با انجام این کار به سطح آگاهی خود و دیگران افزوده باشیم.

1-5- سئوالات تحقیق

1- عوامل مؤثر بر تاثیرگذاری قرآن و حدیث در ادب پارسی کدام است؟

2- تا چه حد شعرای فارسی زبان از آیات قرآن در اشعار خود تأثیر پذیرفته اند؟

3- از میان شعرای متقدم کدامیک از آیات و احادیث در شعر خود بهره گرفتند؟

4- میزان استفاده حافظ از احادیث و قرآن در اشعارش تا چه اندازه بوده است؟

5- داستان یوسف از دیدگاه مولوی چگونه است؟

6- آیا سنایی در اشعار خئد به تصویر پردازی قرآن پرداخته است؟

7- آیا شهریار در اشعار خود از نهج البلاغه بهره برده است؟

1-6-فرضیه ها

1- ادبیات فارسی از کلام قرآن بهره های فراوانی گرفته است.

2- برخی از شعرای متقدم از آیات و احادیث در شعر خود بهره گرفته اند.

3- میزان استفاده حافظ از احادیث و قرآن در اشعار وی زیاد بوده است.

4- مولوی داستان حضرت یوسف را در اشعار خود بررسی کرده است.

5- سنایی در اشعار خود به تصویر پردازی قرآن پرداخته است.

6- شهریار در اشعار خود از نهج البلاغه بهره برده است.

1-7- کلید واژه ها

ادبیه:جمع«ادب» است و دانش های متعلق به ادب، در اصل(فنون ادبیه) یا (علم ادبیه) بوده است و بعد(ادبیه) صفت جعلی موصوف را جمع بسته اند.

ادب: 1- فرهنگ ، دانش2- دانشی که قدما آن را شامل: لغت، صرف ، نحو ،معانی، بیان، بدیع، عروض و قافیه، انشاء و تاریخ دانسته اند و آن را ادبیات گویند.

حدیث: هر چه که از آن خبر دهند و نقل قول کنند. خبری که رسول(ص) و ائمه نقل کنند.

پارسی:منصوب به فارسی است.

قرآن: اتصال – نزدیک شدن، به هم پیوستن و کتاب آسمانی مسلمانان است.

(فرهنگ فارسی معین، جلد 2-1)

فصل دوّم

پیشینه تحقیق

1-1- مقدمه

از آن جایی که برای دانستن درباره ی تأثیر قرآن و حدیث بر ادب پارسی باید با خود ادبیات بیشتر آشنا شده سپس تأثیر قرآن و حدیث را در آن بررسی کنیم، بنابراین بر آن شدیم تا با تحقیق در رابطه با این موضوع اطلاعات لازم را برای شناخت بیشتر آن کسب کنیم.

ضمن این که خواندن هر کتابی در ذهن خواننده ابهامات و سئوالاتی ایجاد می کند که گاهی با خواندن دیگر کتب رفع می شود و گاهی به نقد می انجامد که ما با خواندن چندین کتاب نقدهایی از آن ها کردیم، که اگر نقد ما به جا باشد انشاء ا. . . سازنده نیز خواهد بود و اگر بی جاست همین جا از نویسندگان کتاب ها پوزش می طلبیم.

2-2 تاریخچه موضوع

زبان ایران پیش از اسلام، که مادر و ریشه زبان امروز ایران است، پارسی (فارسی) نامیده می- شود. این زبان از شاخه زبان های هندی و اروپایی به این ترتیب با اغلب زبان های جهان متمدن ( قدیم و جدید ) خویشاوند است. زبان فارسی به سه دوره جداگانه تقسیم می شود :

-فارسی باستان : که در دوره هخامنشی رایج بوده و فرمان ها و نامه های شاهان به آن زبان نوشته می شده است.

-فارسی میانه : زبان های ایرانی میانه به دو گروه عمده شرقی و غربی تقسیم و هر کدام از این دو گروه به دو شاخه شمالی و جنوبی مجزا شده اند.

- فارسی نو : پس از ورود اسلام به ایران زبان فارسی تحول تازه ای را پشت سر گذاشت و با استفاده از خط (الفبا) عربی به مرحله نوینی گام نهاد که در اصطلاح ، فارسی نو (دری) گفته می شود.

معمولا دوره های تاریخ ادبیات را در گذشته بدون هیچ دلیلی برمبنای سلسله ها تقسیم بندی می کردند و به این ترتیب ادبیات را تابع جریان های سیاسی حاکم قلمداد می کردند مثل ادبیات دوره مغول اما تقسیم دوره های ادبی با تقسیمات سیاسی ، تاریخی و جغرافیایی همخوانی نداشت و هرگز اصل و مبنا قرار نمی گرفت.

در عصر رودکی که دوره خردآزمایی نیز نام گرفته شعر دری با تمام ویژگی های زبانی و مضمونی خود، روبه گسترش نهاد. دردوره سامانی رودکی به پدر شعر فارسی مشهور و مورد تمجید شاعران پس از خود هم چون عنصری قرار گرفت.

به عصر ناصرخسرو دوره شعر مکتبی نیز گفته می شود و از این هنگام بود که ادبیات عرفانی و مردمی شکل یافت ، زبان دری از خواستگاه خود ،خراسان، خارج گردید و به داخل فلات ایران و اندکی بعد به آذربایجان نیز راه یافت و به دلیل آن که زبان رسمی حکومت مرکزی بود شاعران و نویسندگان ناگزیر بودند فارسی را فرا گیرند و با آن به سرودن شعر و تالیف کتاب بپردازند.

2-3- پیشینه نظری

1- قرآن کریم- ترجمه و تفسیر مجتبی فولادوند

2- 1371- فرهنگ قصه های پیامبران(تجلی شاعرانه اشارات داستانی در مثنوی)، مه دخت پورخالقی چترودی

در این کتاب اشعاری از مثنوی که با سوره های قرآن و با داستان ها و وقایع قرآنی مطابقت داشته است جمع آوری شده است.

3- 1375 – دیوان ناصر خسرو- جهانگیر منصور

مربوط به اشعار جمع آوری شده ی ناصر خسرو می باشد.

4- 1375- فرهنگ معین جلد 1 و 2- دکتر محمد معین

در لغت نامه ی پارسی معین به توضیح برخی لغات دشوار ادبی پرداخته شده است.

5- 1376- گنجینه سخن جلد 1 و 2 و 3، دکتر ذبیح الله صفا

به طور مختصر به شرح تاریخچه ی ادبیات پارسی پرداخته شده است.

6- 1377- کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، نظامی گنجوی

مربوط به اشعار جمع آوری شده از نظامی می باشد.

7- 1377- تفسیر نمونه جلد 19- استاد مکارم شیرازی و همکاران

به تفسیر آیات شریف قرآن پرداخته شده است.

8- 1378 ه.ش- مرآت مثنوی- تلمذ حسین

در مرآت مثنوی پس از ستایش مولانا و اشاره به شاعران هم عصر وی، اشعار مولانا در شش دفتر او به طور خلاصه بیان گردیده و در پایان اشعاری از وی که با آیات الهی مطابقت داشته اند گردآوری شده است.

9- 1379- نشریه بشارت قسمت پانزدهم- سیدمحمد راستگو

در این مجله مفاهیمی درباره ی قرآن کریم بیان شده است و سعی شده است که قرآن برای خواننده ملموس تر شود.

10- 1380- پرتوهایی از قرآن و حدیث در ادب فارسی- دکتر محمدرضا راشد محصل

به بررسی نقش قرآن و حدیث در ادب پارسی پرداخته شده است.

11-1377 – نشریه بشارت قسمت دهم- سید محمد رضا راستگو

در این نشریه اولا به توضیح مختصری از زندگینامه ی حافظ پرداخته شده و ثانیا اشعاری از وی که با قرآن مطابقت داشته اند جمع آوری شده است.

12- 1380- نشریه گلستان قرآن پیاپی 108- ثابت(سهیل) محمودی

به بررسی نحوه ی تأثیرپذیری ادبیات پارسی از قرآن پرداخته شده است.

13- 1385- قرآن، ادب و هنر- حجت الاسلام محسن عباس نژاد

اشعاری از شاعران پارسی زبان که با قرآن و احادیث مطابقت داشته اند جمع آوری شده است.

2-4- پیشینه عملی(نقد کتاب)

1- یکی از معایب کتاب گنجینه سخن نثر دشوار آن است به علاوه این کتاب دارای جملات طویل و بلندی است که فهم و درک آن را مشکل می سازد و هم چنین از ذکر نمودن نام انتشارات خودداری کرده و دارای نگارشی قدیمی می باشد.

2- در کتاب کلیات خمسه نظامی گنجه ای یکی از کاستی ها و معایبی که می توان یافت این است که در هیچ کجای کتاب از نام مصحح کتاب یاد نشده است و هم چنین در جای جای کتاب از کلمات مشکلی استفاده شده است که فهم آن ها برای ما چندی مشکل بود.

2-5- ضرورت تحقیق:

در هیچ جا از اشعار شعرای پارسی به چشم نمی خورد که آیات قرآن و احادیث در اشعارشان تأثیر نداشته باشد و تفاوت اشعار شاعران اسلامی با شعرای اروپایی در این است که قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی فقط برای تلاوت نبوده بلکه عملاً در اشعار شعرای فارسی زبان اسلامی به عنوان یک فرهنگ اسلامی بر مردم و جامعه تأثیر گذاشته است. پس بر خود لازم دانسته تا تأثیر قرآن و احادیث را در ادب فارسی بشناسیم.

فصل سوّم

روش تحقیق

3-1- مقدمه

روش های متفاوتی برای تحقیق و پژوهش موجود است که موارد استفاده از آن بستگی به موضوع تحقیق و پژوهش دارد ما در این فصل به روش هایی که موجود و از آن ها استفاده کرده ایم خواهیم پرداخت. امید است که این روش ها مورد استفاده ی دیگران نیز قرار بگیرد.

3-2- روش های مورد استفاده در تحقیق

روش های کلی و عمومی تحقیق عبارتند از:

الف) تجربه و آزمایش ب) مشاهده ج) پرس و جو د) مطالعه

ممکن است در تحقیق از یک یا دو یا هر چهار روش، متناسب باموضوع تحقیق، استفاده شود.

الف) تجربه و آزمایش: بیشتر در موضوعاتی که مربوط به رشته ی تجربی است مورد استفاده قرار می گیرد.

ب) مشاهده: که به طور مستقیم با مشاهده کردن اطلاعات جمع آوری می شود، که به علت محدودیت زمانی موفق به اجرای آن نشدیم.

ج) پرس و جو از طریق پرسشنامه: در این قسمت جامعه آماری ما دانش آموزان سوم و پیش دانشگاهی رشته ی علوم انسانی دبیرستان نمونه فرهنگ آرمینه ی مصلی نژاد است.

پرسشنامه ای که به تعداد 10x سؤال در رابطه با نقش قرآن و احادیث در ادب پارسی به طور تصادفی در اختیار آن ها قرار داده شد و پس از جمع آوری اطلاعات با رسم جدول و نمودار برای هر سئوال نگرش دو گروه از دانش آموزان مقایسه شد.

د) مطالعه: پژوهشگر موضوع خود را انتخاب می کند و به جستجو در منابع مختلف می- پردازد. این جست و جو ممکن است کتابخانه ای باشد.

در روش کتابخانه ای دست یافتن به کتاب بستگی به شیوه ی هر کتابخانه دارد. با پژوهش در کتب، منابع علمی و دیگر مآخذ در محدوده ی کتاب و کتابخانه و آن چه به این فضا مربوط است (مانند استفاده از ابزارهای نوین اطلاع رسانی) به بررسی موضوع تحقیق پرداخته می شود. ما بیش از نیمی از تحقیق خود را از روش فوق در کتابخانه های مختلف بهره بردیم.

3-3- فنون گردآوری اطلاعات و توضیح آن ها

فنون گردآوری اطلاعات دو شیوه است: 1) میدانی 2)کتابخانه ای

میدانی به سه شیوه مصاحبه، مشاهده و پرسش نامه تقسیم می شود که ما در مبحث قبل به آن اشاره کردیم. در روش دوم، کتابخانه ای، گردآوری اطلاعات یا به صورت نقل عین مطالب یا خلاصه ای از مطلب و یا برداشتی از مطلب است. موضوع مورد اهمیت در گردآوری اطلاعات، شیوه ی درست ارجاع دادن مطالب است و باید قوانین مربوط به هر کدام از سه شیوه را رعایت کنیم؛ مثلاً، در مورد نقل عین مطلب حتماً باید آن را در گیومه قرار دهیم.

لازم به ذکر است اگر قصوری در این مورد رخ داده به علت کم کاری نبوده، بلکه عدم وقت کافی، کمبود امکانات و عدم شناخت ما نسبت به این موضوع بوده است.

3-4- جمع آوری داده ها

جهت جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه استفاده شده است که این پرسشنامه توسط متخصصین تهیه شده است.

جهت بررسی پایایی پرسشنامه در یک نمونه ی ده تایی( pilot study) دو بار با فاصله زمانی یک هفته، پرسشنامه داده شده و با استفاده از آزمون های آماری مناسب پایایی پرسشنامه تایید گردیده است. هم چنین جهت بررسی روایی پرسشنامه از آلفای کرانباخ در یک نمونه پانزده تایی استفاده شده است.

3-5- تجزیه و تحلیل داده ها

جهت توصیف اطلاعات از نمودار ها و جدول های آماری مناسب استفاده شده و در تحلیل میانگین نمره، از آزمون های آماری t-test (مقایسه میانگین ها) و F ( مقایسه واریانس- ها) استفاده شده است.

علاوه بر این، جهت بررسی روایی و پایایی پرسشنامه از آلفای کرانباخ و pair t-test استفاده شده است.

در این تحقیق از نرم افزار های Excel و SPSS استفاده شده است و سطح معنی داری آزمون ها 05/0 در نظر گرفته شده است.

فصل چهارم

یافته های تحقیق

4-1- مقدمه

از آن جا که تمامی محققان در جوامع بشری در پی نقش قرآن وحدیث بوده اند،از کشور های غربی تا شرقی و بر اساس سطح فکری افراد همه برای رساندن جامعه ی خود به رشد فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی تلاش دارند .در این فصل به گوشه از این نقش و تاثیر قرآن وحدیث در ادبیات فارسی خواهیم پرداخت .

قبلا باید این نکته را یاد آوری نمائیم که قرآن به عنوان یک الگوی بشری همواره مورد توجه شاعران و سخنوران قرار گرفته تا آن جا که آن ها در بسیاری از اشعار و نوشته های خود از قرآن و حدیث بهره- های فراوانی گرفته و در واقع با همت و پاسداری مسلمانان بوده که در آن هیچ تحریفی صورت نگرفته است.

4-2- قرآن کتاب آسمانی ما:

قرآن از درون سو، چراغی است که راه شریعت و دیانت را برای روندگان، روشن و آشکار می سازد و آنها را از گمراهی و کژ راهی باز می دارد و از برون سو، باور دینی مردم را پاس می دارد. (نشریه بشارت، 1379: 18/53-50)

قرآن ظاهری دارد و باطنی. ظاهر آن همین واژه ها و آیاتی است که نوشته، خوانده، شنیده و دیده می شود. این ظاهر پرده ای است که قرآن راستین را ، یعنی؛ حقیقت باطنی قرآن را فروپوشانده است و گرچه اکثر اوقات مردم با همین پوشش و لایه بیرونی قرآن سروکار دارند، اما باید دانست که قرآن حقیقی و حقیقت قرآن، نه همین لایه برونی و واژگانی است. از این رو بی آن که این لایه بیرونی فرو گذاشته، باید سعی شود که به لایه های درونی قرآن راه یافت و چهره راستین آن را از پرده های واژگانی جست و جو کرد. البته این مرحله شایستگی ها و بایستگی هایی را می طلبد.(همان منبع:54-53)

4-3- تعریف ادبیات:

براساس فرهنگ دهخدا در واقع ادبیات، «دانش های متعلق به علوم ادبی» گفته می شود و در فرهنگ معین ادبیات این چنین معنا شده: «ادبیات مجموعه آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملّتی است و آثار رایج میان مردم اهم از چیستان ها، افسانه ها و همانند آن.»

اما شاید بتوان ادبیات را نه بر مبنای« داستانی» یا «تخیلی»بودن بلکه بر این اساس که زبان را به شیوه ی خاصی به کار می گیرد تعریف کرد، یعنی؛ ادبیات زبان معمول را دگرگون می کند قوت می بخشد و به گونه ای نظام یافته آن را از گفتار روز منحرف می سازد.

( Www. Dibache. Com:25/11/1387)

فرضیه 1: ادبیات فارسی از کلام قرآن بهره های فراوانی گرفته است.

قرآن کتاب دینی و اعتقاد نامه همه مسلمانان جهان است. قرآن شریف این کتاب حکمت و هدایت نظر به مرتبه ی بعدی انسان ها از خاک تا افلاک دارد و اساسا آمده است که آدمی را از شهوات پست حیوانی به اوج افلاک و سفرهای علوی و آسمانی برساند. کتابی که با گذشت هزار و چهارصد سال، با زندگی آنان عجین شده و گویی با رگ و پوست و خون آنان درهم آمیخته، لذا خواندن، درک مفاهیم و آموزش این کتاب بزرگ به منزله زیستن و حیات دوباره انسان هاست. (www.aftab.com:30/11/1387)

از روزی که انسان به این جهان قدم می نهد تا روزی که از این جهان فانی توشه حیات اخروی را بر می گیرد و رخت سفر می بندد در غم و شادی و در زندگی اجتماعی و فردی با قرآن و حدیث سروکار دارد و همین ملازمت و مخلوط شدن زندگی با این کتاب آسمانی نیاز به فهمیدن و فهمانیدن آن را برای هر مسلمانی آشکار می سازد. (همان منبع)

از این گذشته بر همه آشکار است که پس از فتح ایران توسط اعراب و لشکر اسلام، مردم ایران که ندای حیات بخش اسلام را با گوش جان شنیدند، با شور و شوق تمام این فرهنگ را پذیرفتند و در بالندگی و رشد آن در زمینه های گوناگون علمی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی، ادبی و هنری پا به پای دیگر مسلمانان حرکت کردند(و چه بسا در مواردی گوی سبقت را از اعراب ربودند) و سرمایه های جاودان و ماندگاری را برای ما آفریدند. (همان منبع)

ادبیات کهن سال ایران چنان مفاهیم گوناگونی را از این سرچشمه های پربرکت الهی وام گرفته بنابراین آشنایی با قرآن و حدیث، آگاهی نسبت به تمامی زوایای سروده ها و نوشته های شعرا و نویسندگان ایرانی به امری محال مبدل شده است. از طرفی، این تأثیرپذیری تنها به حوزه مفاهیم محدود نشده و حوزه علوم ادبی و چگونگی به کارگیری کلمات و کیفیت کلام را نیز در برگرفته است. (همان منبع)

یکی از این سرمایه های افتخارآمیز، سروده های شاعران و سخنوران و نوشته های دبیران و مترسلان و نویسندگان و تاملات عارفان و اندیشه های حکیمان و فیلسوفان ایرانی مسلمان است. (همان منبع)

مقصود این است که در صدر اسلام یعنی قرن اول و دوم، ادبیات عربی، آن مقداری که قرآن باید جای خود را در آن باز کند، نکرده است و هر چه زمان می گذرد قرآن بیشتر آن ها را تحت نفوذ قرار می دهد. به عنوان مثال رودکی که از شعرای قرن سوم است اشعارش فارسی محض است و نفوذ قرآن زیاد در اشعارش به چشم نمی خورد، اما کم کم در زمان فردوسی و حتی بعد از آن نفوذ قرآن بیشتر مشاهده می شود. (همان منبع)

در قرن ششم و هفتم یعنی در دوران مولوی ، مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد و هر چه می گوید تفسیرهای قرآن از دیدگاه عرفانی اوست. (همان منبع)

4-4- تاثیرات دین اسلام در عرصه ادبیات

دین اسلام تاثیرات زیادی در تمام شئون زندگی ایرانیان به ویژه در عرصه ادبیات از خود به جای گزارده تا جائیکه اگر به کتاب هایی که از پیشینیان بر جای مانده نظری افکنده شود ، دریافت خواهد شد که کمتر موضوع ادبی است که مایه خود را از مفاهیم قرآنی نگرفته باشد به گونه ای که در بیشتر مفاهیم و مطالب آن ها یا به طور آشکار و یا غیرمستقیم مانند کنایه و ایهام به بیان نکته ای حکمت آموز از کلام خداوند اشاره شده و در این زمینه کافی است به قلم بزرگ مردانی چون مولوی، سعدی، فردوسی و دیگر آثار منظوم و منثور نظری افکنده شود تا مشاهده شود که چقدر از آیات ، اشارات ، عبارت و یا نکات و دستورات تربیتی ، اخلاقی، علمی و سیاسی و . . . آورده و با شعرهای خود ذهن بشر را به تکاپو وا داشته است.) www.aftab.com)

در تاریخ ادبیات فارسی، نشانه های تاثیر قرآن در نظم و نثر فارسی کاملا مشهود است و به صور گوناگون، شعرا و نویسندگان از عبارات و مضامین آیات قرآنی و الفاظ قرآنی استفاده کرده اند. این استفاده، یا عین عبارت یا به مضمون یا به صورت اشاره یا به صورت حل و ترجمه یا به صورت کاربرد الفاظ قرآنی بوده است. نمونه های زیادی در دوره های ادبی زبان فارسی است که این تاثیرات را کاملا نشان می دهد. در قرن چهارم هجری اصولا معارف اسلامی پایه و اساس فرهنگ جوامع مسلمان بوده و در همه شئون زندگی مسلمانان نفوذ داشته است. در دوره(عصر سامانی) شواهد متعددی برای این تاثیر می توان یافت. در اشعاری از این دوره، مضامین و قصص قرآنی و احادیث نبوی به صورت های متفاوت بازتاب پیدا کرده است. (همان منبع)

بطور کلی در اشعار شاعران و نثرهای نویسندگان به غیر از آیات الهی به سخن معصومان و احادیث آنها بسیار اشاره کرده اند. اما بزرگترین چیستان ، سر اسرار هستی آفریدگار است و در کنار آن چرایی آفرینش و از کجایی آن، هان که مولانا می گوید:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

(همان منبع)

بعد از ظهور اسلام در ایران، نزدیک به دو قرن ادبیات فارسی مکتوب قابل توجه نداشته ایم. البته این نکته به این معنا نیست که ادبا و شعرا از نوشتن و سرودن دست کشیده اند بلکه بنا بر ضرورت هایی که در آن هنگام به وجود آمد، به زبان عربی تمایل پیدا کردند و لی نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که این تاثیر پذیری به مرور در بین ادبا و شعرا بیشتر شده است. (همان منبع)

در دوره غزنوی هم شواهد متعددی از تاثیر آیات قرآنی و مضامین قرآنی در شعر فارسی وجود دارد. به عنوان مثال می توان به نمونه هایی از عنصری اشاره کرد: «در دشمنانت گرچه کثیرند خیر نیست/ چونان که گفت یزدان لاخیر فی کثیر» که اشاره است به سوره نسا،آیه 114: «لاخیر فی کثیر من نجویهم». در اینجا عنصری به صراحت به این عبارت قرآنی اشاره می کند.در جای دیگر باز عنصری اشاره دارد به داستان هاروت و ماروت در سوره بقره و می گوید: « زهره به دو رخسار تو داده همه زیور/ هاروت به دو چشم تو داده همه دستان»(همان منبع)

4-5- صبر و شکیبایی قرآن در نظم شاعران

در قسمت زیر نمونه ای از اشعار شعرایی که در باره ی صبر و شکیبایی است مشاهده می شود و البته این اشعار از برخی از آیات نیز بهره گرفته اند. (www,aftab.com)

« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون»؛( آل عمران/200)؛ «ای اهل ایمان! در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مراقب کار دشمن باشید تا شاید رستگار گردید.» (همان منبع)

«انما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب؛ زمر/10؛ صبر کنندگان را مزد بی شمار داده می شود.» (همان منبع)

«و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلک من عزم الأمور»؛ آل عمران/186؛ و اگر صبر پیشه کنید و پرهیزگار شوید(البته ظفر بیابید) که ثبات و تقوا سبب نیرومندی و قوت اراده در کارها است.» (همان منبع)

هیچ عمل نزد خدای جلیل نیست به مقبولی صبر جمیل

صبر گشاینده هر مشکل است همدم جان است و اسیر دل است.

همه کارها از فرد بستگی گشاید و لیکن به آهستگی

نظامی

چو بر رشته کاری افتد گره شکیبایی از جهد بیهوده به

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل زصد لشکر ظفر انگیزتر

مولوی

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید

حافظ

منشین ترش از گردش ایام که صبر تلخ است و لیکن بر شیرین دارد

سعدی

ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت این شام صبح گردد و این شب سحر شود

حافظ

(همان منبع)

4-6- حدیث چیست:

دانشمندان معتقدند حدیث یا روایت به سخنی گفته می شود که پیامبر(ص) و یا اهل بیت ایشان آن را نوشته یا نقل کرده باشند. (صد و ده نکته ی حدیثی، دارالحدیث)

حدیث، به دلیل معصوم بودن محتوای آن، می تواند مبنای عمل قرار گیرد. (همان منبع)

قرآن کریم، براساس قانون اساسی اسلام، بیشتر کلیات را بیان کرده و بیان و جزئیات را به روایات(احادیث) واگذار کرده است؛ از این رو روایات، پس از قرآن، مهم ترین منبع شناخت دین به شمار می آیند. بدین جهت، مسلمانان به فراگیری، ثبت و تدوین احادیث، با وجود برخی فراز و نشیب ها، توجه کرده و مجموعه های حدیثی را شامل هزاران روایت در تمام موضوعات مورد نیاز دین داران، فراهم آورند. (همان منبع)

تدوین هزاران اثر حدیثی نشان می دهد که مسلمانان، از آغاز تاکنون، پس از قرآن، بیشتر به حدیث توجه کرده اند. در دوران معاصر نیز اندیشمندان مسلمان با نگاهی دوباره به میراث روایی،کوشش گسترده ای را برای بهره بردن هر چه بیشتر از این منبع عظیم آغاز کردند و با تأسیس دانشگاه ها، مراکز تحقیقاتی حدیثی و . . . در این راه گام های مؤثری برداشتند.

(همان منبع)

4-6-1حدیث محبت در ادب فارسی

یکی از انواع شعر در ادب فارسی(به لحاظ مضمون و موضوع)، شعر تعلیمی است. در شعر تعلیمی همان گونه که از نامش پیداست، کاملاً برخلاف شعر غنایی و حماسی، شاعر درصدد آموزش یا بازآموزی و یادآوری مطلبی است که در قالب شعر درآمده است. (برای آشنایی بیشتر با منظومه های تعلیمی، غنایی، حماسی و...، ر.ک: انواع ادبی، دکتر سیروس شمیسا، انتشارات فردوس) ((www.hawzah.net,22/1/1388

بیشترین منظومه های تعلیمی را شاعران عارفی سروده اند که قصد ارشاد دیگران را داشته اند. این دسته از شاعران که دقیقاً با جلوه گری سنایی در ادب عرفانی ظهور کرده اند؛ کاملاً با مبانی اسلام و منابع فهم دین(یعنی قرآن و احادیث) آشنایی داشتند. آنان بیرون از ساحت شعر، گاه به عنوان مفسّر، محدّث، حافظ قرآن و حدیث و حتی فقیه و شیخ الاسلام و . . . شناخته شده اند. پیداست چنین شاعرانی، بر متون اسلامی تسلّط کافی داشته اند و این آشنایی به گونه های متفاوت در اشعار آنان تبلور یافته است. در کتاب هایی که در باب(تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی) نوشته شده، می توان با این گونه های مختلف آشنا شد. (برای نمونه ر.ک:تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی، سید محمد راستگو، تهران، سازمان سمت). (همان منبع)

در این جا از میان ده ها هزار حدیث و روایت موجود، با انتخابی موضوعی به احادیث محبّت و دوستی اشاره شده است. (همان منبع)

احادیث محبّت، خود به دسته های گونه گون تقسیم می شوند؛ چرا که محّبت، حالتی عاطفی و کاملا دو سویه یا چند سویه است. دوستی، همواره به چیزی یا کسی تعلّق می گیرد و همیشه مخاطبی دارد. دوستی ها و محبّت های مطرح در احادیث نیز سویه های مختلف دارند: گاه سخن از رابطه دوستی انسان با خداست؛ گاه از الطاف و محبّت خداوند نسبت به انسان سخن می رود؛ زمانی از علاقه انسان به برخی از اشیا و نیز همسر و فرزند سخن به میان می آید؛ گاه نیز از دوستی میان انسان هایی گفتگو می- شود که پس از ابراز محبّت، باب رفاقت را گشوده اند و حتی برتر از این مقدار، به مرحله(برادری) رسیده اند. هم چنین باید دانست که برخی از این دوستی ها خود می تواند جنبه های مثبت و منفی نیز داشته باشند. (همان منبع)

باری، درخت دوستی می تواند هم چنان شاخه های بلندتر یا کوتاه تری داشته باشد که همه به شکلی در احادیث اسلامی نمود یافته اند. (همان منبع)

در این جا، بیشتر به جستجوی تأثیرگذاری(حدیث محّبت) بر ادب فارسی پرداخته شده است؛ همان محبّتی که خارها را گل می کند و دردها را شفا می بخشد. این تأثیرگذاری، گاه کاملا صریح و مستقیم است که به آن(اقتباس) می گویند و گاه تنها در حوزه مشابهت مضمونی قابل بررسی است. (همان منبع)

برای نمونه در این ابیات می توان مشابهتی با این حدیث دید که: «در دنیا بسیار دوست بگیرید؛ چرا که در دنیا و آخرت، به کار می آیند. » « امام صادق(ع): أکثروا من الأصدقاء فی الدنیا فانّهم ینفعون فی الدنیا و الآخره. » (وسایل الشیعه، ج 8، ص 407). (همان منبع)

یا میان این روایت که:«برادران، زنگ نگرانی و اندوه را از دل می زداین» « امام علی(ع): الإخوان جلاء الهموم و الأحزان.» (غرر الحکم، ج2، ص 143) همانندی محتوایی می توان دید. همچنین احادیث بسیاری دلالت بر این نکته دارند که علامت دوستی، پایداری در ناملایمات است؛ به ویژه که گاه، تحمّل برخی ناملایمت ها از جانب دوست، رشته مودّب را محکم تر می سازد. برای نمونه بنگرید:« به جان خریدن مشکلات ناشی از برادران یعنی، بخشی از جوانمردی است. » امام علی(ع): «من المروّه احتمال جنایات الإخوان.» (غرر الحکم، ج 6، ص 46) (همان منبع)

مولانا نیز الهام از چنین روایاتی می فرماید:

نیز به پیامبر(ص) منسوب است که فرمود: «بلا برای دوستان است، آن گونه که آتش به کار طلا می آید. » «ابلاء للولاء کما اللّهب للذّهب»(الرساله العلیه، ص 144) (همان منبع)

از سویی دیگر در روایات بسیاری در باب شیوه انتخاب دوست، نکته های نغز آمده که شاعران نکته سنجی همچون حافظ و سعدی و مولوی، از آن مضامین به نیکی بهره جسته اند. بنگرید:

پیامبر اکرم(ص):« تنهایی از دوست بد، بهتر است و دوست خوب، از تنهایی بهتر!» «الوحده خیر من جلیس السوء و الجلیس الصالح خیر من الوحده.»(مستدرک الحاکم، ج 3، ص 344) (همان منبع)

امام علی(ع): «پسرم! از همنشینی نادان بپرهیز؛ چرا که وقتی می خواهد به تو بهره ای برساند، زیانی به تو می زند.» «یا بنی! ایاک و مصادقه الأحمق فانّه یرید أن ینفعک فیضرّک.»(نهج البلاغه، ص 475) (همان منبع)

هم ایشان: «بسا دوستی که از روی نادانی به تو زیان می رساند و نه از روی قصد.»« ربّ صدیق یؤتی من جهله لا من بیّته.»(غرر الحکم، ج4، ص 72) (همان منبع)

در روایت، چنین توصیه شده که: «دشمن دوستت را به دوستی مگیر، وگرنه با او دشمنی کرده ای. » امام علی(ع): «لا تتّخدن عدوّ صدیقک صدیقا فتعادی صدیقک.»(نهج البلاغه، ص 403) (همان منبع)

سعدی نیز در باب پایانی (گلستان) گوید:

«هر که با دشمنان صلح کند، سرآزار دوستان دارد.» امام علی(ع): «من ناقش الإخوان، قلّ صدیقه.»(غرر الحکم، ج 5، ص 356) (همان منبع)

در احادیث بسیاری بر(محافظت بر دوستی) و (هنر نگاهداری دوستان) تأکید شده و یکی از راه های پاسداری از پیوند دوستی، چشم پوشی از اشتباهات و لغزش های یکدیگر دانسته شده است. (همان منبع)

« آن کس که در راه راضی نگاه داشتن دوست خود از جان مایه نگذارد، پیوسته پشیمان خواهد ماند». امام صادق(ع):« من لم یرض من صدیقه الا بایثاره علی نفسه، دام سخطه، » (بحار، ج71، ص 278) (همان منبع)

هم چنین در روایتی چنین آمده که: « در دوستی با یار خویش، حد نگه دار؛ شاید که روزی دشمن تو شود.» امام علی(ع):« أحبب حبیبک هونا ما، عسی أن یکون یغیضک یوما ما. » (نهج البلاغه، ص 722) رضا موحّدی. (همان منبع)

و سعدی در باب پایانی(گلستان) می نویسد: «هر آن سرّی که داری، با دوست در میان منه؛ چه دانی که وقتی دشمن گردد! و هر بدی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست گردد!»

جهت دریافت فایل تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی لطفا آن را خریداری نمایید


سیری در زندگانی حضرت علی (ع)

مقدمه مهمترین سطور زندگانی بشر آن است که بتواند شمع روشن راه دیگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگی یک فرد بر روحانیت و خلوص نیت نزدیکتر باشد و مشعله‌داری و هدایت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عمیق‌تر است دربارة عرفان و جذبه‌ی روحی انسان به ماوراء طبیعت و باز شدن چشمها و چشمه‌هایش در درون آدمی مکاتب و فرقه‌
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 65 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 74
سیری در زندگانی حضرت علی (ع)

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

سیری در زندگانی حضرت علی (ع)

مقدمه:

مهمترین سطور زندگانی بشر آن است که بتواند شمع روشن راه دیگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگی یک فرد بر روحانیت و خلوص نیت نزدیکتر باشد و مشعله‌داری و هدایت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عمیق‌تر است.

دربارة عرفان و جذبه‌ی روحی انسان به ماوراء طبیعت و باز شدن چشمها و چشمه‌هایش در درون آدمی مکاتب و فرقه‌های گوناگونی درطول مهیات بشری سخن گفته‌اند. هرکس به همان مقداری که چشیده مطابق دید وشناخت خود و با مرام مسکنی که آن را حق پنداشته زبان به وصف حمد معشوق گشوده است. به علی (ع) شنیدن و گفتن از علی (ع) نوشتن و خواندن و اندیشیدن به عشق است شنیدن و گفتن از جوانمردی است و نوشتن و خواندن از ایمان خالصانه به معبود یگانه.

یاد علی (ع) یادپاکی، خلوص، شجاعت، عشق و ایمان و…. است و ذکر علی (ع)، ذکر عظمت انسانی که این شهسوار یکه تاز بی‌همتا نه در تاریخ اسلام، که در تاریخ حیات آدمی یکه تاز عرصه‌ی جوانمردی است. او عاشق‌ترین عاشقان است، جوانمرد جوانمردان است، سرحلقوی عارفان است و نیز نشانه‌ی خلوص ایمان است.


«مادر علی»

فاطمه بنت اسدبن هاشم بن عبدمناف مادی علی علیه‌السلام اززنمای نادره دوران بود او و شوهرش ابوطالب در دو رشته بهاشم می‌پیوندند. فاطمه پیغمبر(ع) بیعت کرد او اول زن‌ها شهید است که خلیفه هاشمی بوجود آورد. فاطمه بنت اسد در زندگی پیغمبر با شوهرش ابوطالب نهایت حمایت و پشتیبانی را نمود لذا در روز وفاتش علی آمد نزد پیغمبر، پریشان بود رسول خدا فرمود یا ابالحسن چرا پریشانی گفت مادرم درگذشته، پیغمبر فرمود این پیراهن مرا کفن او کنید برخاست برای تجهیز فاطمه رفت و پیراهن خود را برای کفن او اختصاص داد و امر کرد اسامه بن زید و ابوایوب انصاری و محمدبن الخطاب و اسوء غلام او قبر فاطمه را کند نه و پیغمبر بدست خودش لحد را گذاشت.

وفات فاطمه درمدینه رخ داد و آنجا مدفون شده است در مشرق بقیح غرقه است.

«چگونگی متولد شدن علی درکعبه»

عباس بن عبدالمطلب و یزیدبن متعنب با جمع از بنی‌هاشم دربرابر خانه کعبه آمد و مدت محل او تمام شده بود و اثر حمل به او ظاهر گشته بود و مجال بیرون رفتن نداشت پس روی نیاز بدرگاه بی‌نیاز آورد و گفته‌ای صاحب‌خانه و ای معبود یگانه من اقرار آوردم بتو و بآنچه رسول تو از پیش تو آورده و بهرپیغمبری از پیغمبران تو و سرکتابی که فرستاده‌ای و من تابع دین جد خود ابراهیم خلیلم و اینجا فردا بنا کرد پس سؤال می‌کنم از تو بحق اینخانه و بحق آنکسی که آنرا بنا نهاد و بحق فرزندی که درشکم من است و با من سخن می‌گوید و انیس من است بسخنان خود و اقرار دارم که این مولود یکی از دلایل و آیات الوهیت و وحدانیت تو است این ولادت را بر من آسان گردان گویند چون دعای فاطمه تمام شد دیدم دیوار شکافته شده و فاطمه بدرون خانه رفت و دیوارخانه به حالت اول بازگشت فاطمه به مدت سه روز درآنجا بود و هیچ‌کس از او خبری نداشت چون روزچهارم شد دیدم همان موضع شکافته شد و فاطمه بیرون آمد و علی را به سردست گرفته و گفت ای گروه مردم بدانید که حقتعالی مرا از میان همه برگزید و به همه زنان پیشین تفضیل داده است.

صورت علی:

قمر رنگی ز رخسارش شکر ملعمی زگفتارش

شبه را مهردیدارش نمان چون روح دو اعضا

رخش مهری فروزنده لبیش یاقوتی ارزنده

از آن جان فروزنده از این نطق سخن گویا

بهشت از خلق او بوئی محیط از جود او جوئی

بجنب حشمتش گویی ز رویش پرتوی انجم

خیالش قبله‌ی مردم رواقش کعبه‌ی دلها

ستاره‌گوی میدانش هلال عید چوگانش

زلعل سم یک دانش غباری توده‌ی غبدا

زمین آثاری از رزمش ندارد دم زدن یارا

خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش

بمهر چهر رخشانش ملک حیوان تراز حربا

القاب امیرالمؤمنین

1- امام المتقین 2- لعیوب الدین 3- قائدالغد المحجلین

4- اسدالله 5- خیرالله 6- فرج الله

7- روح الله 8- حمدالله و…..

گفته می‌شود که خداوند ا..ا اسم داود و حضرت علی (ع) …ا اسم از اسامی خداوند را دارد.

تربیت امام علی:

از شش سالگی که امیرالمؤمنین درتحت کفالت پسرعمش درآمد و درمکتب تربیتی محمد امین رفت تربیتی عالی یافت – تربیتی که درمکتب رسالت بزرگترین مربی گردید و داناترین استاد دانشگاه اسلامی و نیرومندترین مدیر تربیت بشری شد. پیغمبر فرمود یا علی خداوند بمن امر کرده ترا تربیت کنم و به تو علم و دانش بیاموزم تا مرا معاونت و معاضدت کنی – محل قابل و حسن تربیت و نصیحت قائل کار را بجائی رسانید که علی را مؤسس مدرسه تربیتی اسلام قرارداد و صدهاهزارنفر از مکتب تربیتی او بهرمند گردیدند. این شخصیت از مفاخر مسلمین است پیشرفت اسلام مدهون فداکاری اوست او مظهرکمال انسانیت و پرورش یافتة مهدنبوت و مکتب الهویت است. کوچکترین اثرش این است که امروز این رادمرد بزرگوار مورد احترام و تقدیس کلیه افراد بشر است که به فضلیت و علمیت و تربیت او آشنا شده باشند. هیچ کس نیت که بتاریخ اسلام آشنا باشد و علی (ع) را نشناسد یا درپیشگاه عظمت او خاضع و خاشع نگردد.


علی (ع) می‌فرمایند:

«برهوا و هوسهای نفس غلبه کنید و با آنها بجنگید که اگر شما را درقید و بند خود قراردهد به پست‌ترین درجه هلاک ساقط خواهید شد.»

«علی (ع) و تزکیه نفس»

یکی از عوامل مهمی که انسان را در رسیدن به معهرفت الله یاری می‌دهد مبارزه با نفس اماره و خواسته‌های نفسانی است. اگر انسان توانست برامیال درونی و غرایز و تمایلات خود غلبه کند می‌تواند به معرفت الله راه یابد و الا انسانی که تابع شهوات و نفسانیات خود باشد دلش هرچه خواست دنبال آن رفت و پیروزی از خواسته‌های نفسانی نمود چنین شخصیتی نه تنها به مقام عرفان راهی ندارد بلکه ممکن است از مسیر حق و حقیقت خارج شود تا آنجا که از چهارپایان هم پست‌تر گردد. پیامبراسلام از این نفس سرکش تعبیر زیبایی دارد که می‌فرماید: «خطرناک‌ترین دشمن تو همان نفس توست که درمیان دو پهلویت قرارگرفته.» سعدی در توضیح این حدیث می‌گوید: از عارفی پرسیدند: چرا رسول خدا فرمودند (أعدی عدوک نفسک …؟) آن مرد عارف گفت: چون اگر تو به هردشمنی نیکی کنی و آنچه او دوست داشت به او بدهی بالاخره با تو دوست می‌شود مگر نفس انسان که هرچه بیشتر به خواسته‌ها و تمایلات او جواب دهی با تو دشمن می‌گردد و تو را بیشتر به گمراهی می‌کشد. نفس موجودی شدید و منشأ همه بدیهاست و دشمن سرسخت انسان که هرچه به او نزدیکتر شویم بیشتر درهلاکت و نابودی و خسران ما می‌کوشد.

نفس ازنظر قرآن

در قرآن کریم ولسان پیشوایان اسلام و نیز کتابهای اخلاق و فلسفه کلمه‌ی نفس بسیار بکار رفته است حال باید دید ماهیت نفس در منطق اسلام چیست؟ آیا اصولاً یک امر مطلوب است یا مذموم؟ بطورقطعی درقرآن و روایات از نفس هم به خوبی یاد شده به طوری که گاهی به آن سوگند خورده شده و هم به بدی. درسوره قیامت خداوند سبحان به نفس سوگند یادکرده است:

«سوگند به روزقیامت و سوگند به نفس که ملامت‌کننده است»

در سوره فجر از نفس به خوبی یاد شده است:

«ای انسان با اطمینان به پروردگارت بازگرد درحالی که تو از خدا خشنودی و خدا نیز از تو خشنود است.»

همانا در قرآن به بدی یاد شده است:

«همان نفس دائماً فرمان به بدی می‌دهد.»

«علی و ذکر»

یکی از اسباب و وسایلی که انسان را به خدان نزدیک می‌کند و دربحث عرفان از منازل بشمار می‌آید ذکر خداست. ذکر را می‌توان نقطه شروع حرکت باطنی و سیروسلوک به سوی پروردگار جهان دانست، انسان سالک به وسیله‌ی ذکر به تدریج از افق ماده فراتر می‌رود و به عالم صفا و نورانیت قدم می‌گذارد و کامل و کاملتر می‌شود تا آنجا که به مقام قرب حق تعالی نایل می‌گردد.

ذکر آن باشد که اندر هرزمان خویش را در نزد حق بینی عیان

یادخدا به منزله‌ی روح عبادتها و بزرگترین هدف تشریع آنهاست چون ارزش هرعبادت به مقدار توجیهی است که بنده درطول عمل به آن نسبت به خدا کسب می‌کند هرچه عبادتها در احیای یادالهی درجان وروان آدمی نقش بیشتری ایفا کنند هدف و غایت عمل به آنها بیشتر تحقق خواهد یافت لذا در قرآن می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید ذکر خدای را بسیار بگویید.»

درآیه دیگر در اوصاف عارفان و وارستگان می‌فرماید: «صاحبان عقل کسانی هستند که درحال قیام و قعود و درهنگام خوابیدن خدای خود را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند.»

امام صادق (ع) می‌فرماید: «هرکس که فراوان خدای را یاد کند خداوند او را دربهشت درسایه لطف خویش قرارخواهد داد.»

درحدیث دیگر می‌فرمود: «ای صاحب من هرچه می‌توانید و درهرساعتی از ساعتهای شب و روز خدای را یاد کنید زیرا خداوند شما را به بسیار ذکرگفتن امر کرده است و خداوند مومنی را یاد می‌کند که به یاد او باشد و بدانید که هیچ بندة مومنی خدا را یاد نمی‌کند مگر این که خدا نیز او را به خوبی یاد خواهد کرد.»

ودیگر فرمود: «پدرم امام باقر علیه‌السلام کثیرالذکر بود ما را بعد از نماز صبح جمع می‌کرد و می‌فرمود تا طلوع آفتاب ذکر بگوئیم،،.»

ذکر خدا چیست؟

گروهی از صوفیان برگرد هم می‌نیشنند و الفاظ و اورادی را پی‌درپی تکرار می‌کنند و اعمال خاص انجام می‌دهند آیا می‌توان چنین آداب و چنان اورادی را که در سیره پیامبر و سنت اهل بیت بی‌سابقه است ذکرالص محسوب کرد؟ بی‌‌تردید پاسخ منفی است. پس مواد از ذکری که این همه از آن تجلیل شده واسلام برای آن اهمیت و الائق قائل شده چیست؟ آیا مراد همان از کارلفظی است. هتل «سبحان الله» «الحمدلله» «لااله‌الاالله» که انسان درمقام حالات یا این الفاظ زبان خود را مشغول می‌کند آیا مراد از ذکر این است و یا مقصود چیزدیگری است که توجه قبلی باشد؟ درتوضیح این مقصود به معنائی که راغب برای «ذکر» بیان کرده است توجه کنیم:

«ذکر حالت و کیفیتی روحی است که آدمی به سبب آن می‌تواند معارفی را که بدست آورده از خطر غفلت و فراموشی حفظ و نگهداری کند و به همانند ساختن معانی در دل یا زبان هم ذکر گفته می‌شود. پس ذکر یا به دلاست یا به زبان و هرد، یا پس از فراموشی و برای زایل ساختن غفلت است و یا برای اینکه شخص آنچه را که در دل دارد همچنان درخاطر داشته باشد و از یاد نبرد»

علی پدر عرفان اسلامی:

درتاریخ علوم، کاوشهای بسیاری صورت می‌گیرد تا بنیانگذار و پدرهرعلم شناخته شود، بدین منظور که به آبشخور اصلی آراء و اندیشه‌های گوناگون رسیده و در هرموضوعی به اصل آن رجوع گردد اندیشمندان واقعی درمطالعات و تفکرات خویش معمولاً به منابع اصلی و اولیه توجه دارند و آب را از سرچشمه می‌نوشند و جویبارهای متعدد – هرچند که زلال و گوارایند عطش آنها را برطرف نمی‌کند و اگر چندصباحی هم از آن جویبارها می‌نوشتند ولی همیشه درامید رسیدن به سرچشمة اصلی‌اند. بدون شک سرجشمه بسیاری از علوم – از جلمه عرفان گرفته تا علم حدیث و رجال و اصول فقه و رشته‌های علوم انسانی و ریاضی و حکمت متعالیه را در برابر انسان گشوده است مفسران واقعی این کتاب بزرگ و پیامبران اهل بیت و عصمت و طهارت‌اند.

تمام کتابهای آنان در واقع شرح وبسط کلمات علی علیه‌السلام است. علی علیه‌السلام که تربیت شده مکتب قرآن است از وجود مربی چون پیامبر (س) سود می‌برده است. پیامبربا آگاهی از استعدادهای عظیم و ؟؟؟ شگرف علی (ع) چشمه‌های فراوانی از معارف‌الهی را دراین کوه بلند حفر کرد و سیلابهای علم و دانش را از آن سرازیر ساخت. امیرالمؤمنین علی (ع) خود در این باره می‌فرماید: «شما به خوبی موقعیت مرا ازنظر خویشاوندی و مقام و و بویژه ازنظر رسول خدا (س) می‌دانید.» از همان آغاز که رسول خدا را از بسترباز گرفتند خداوند بزرگترین فرشته و از فرشتگان خویش را مأمور ساخت را شب و روز وی را به همای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق می‌دهد. من ؟؟؟ روحی و رسالت را می‌دیدم و رایحة نبوت را استشمام می‌کردم، من به هنگام نزول وحی برمحمد صدای نالة شیطان را شنیدم از رسول خدا پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود این شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گشته است. آری علی (ع) شاگرد اول پیامبر و نخستین و بهترین خداشناس مکتب اسلام بوده دراسلام کسی از علی با سابقه‌تر، آگاه‌تر و مومن‌تر نداریم او بود که این جملة شگفت‌انگیز را فرمود: «اگر پرده برداشته شود بریقین من افزوده نشود»

عمربن خطاب می‌گوید: از رسول خد (س) شنیدم که فرمود:

«اگر هفت آسمان و هفت زمین دریک کفة ترازو گذاشته شود و ایمان علی درکفه دیگر، ایمان علی فزونی خواهد داشت.» احمدبن خلیل می‌گوید: درفضائی که دربارة حضرت علی (ع) وارد شده است دربارة هیچ‌کس نقل نشده است. قاضی اسماعیل دهنائی و نیشابوری می‌گویند: دربارة هیچ یک از صحابه روایتی با استناد صحیح مانند علی (ع) وارد نشده است پیامبر درجائی دیگر باز می‌فرماید: علی امیرمومنان پیشوای متقیان و فرمانده باشکوهی است که نیکان را به بهشت پروردگار عالمیان درمی‌آورد هرکس که اورا تصدیق خود رستگار شود و هرکس که او را تکذیب نمود ناکام شد اگر بندة هزاران سال خدا را درمیان رکن و مقام بندگی کند تا بدنش پینه بسته و فرسوده شود ولی خدا را درهرحالی ملاقات کند که آل احمد را دشمن می‌دارد خداوند او را به صورت درآتش جهنم اندازد.عایشه از رسول خدا شنیدم که می‌گوید: «من دیدم اولین و آخرینم و علی بن ابی‌طالب سیداوصیاء من است براتم و محبتش وسیله تقرب به خداست حزب او حزب خدا و شیعة او انصار خدا و دشمنان او دشمنان خدایند او بعد از من امام مسلمین و مولا و امیرالمومنین است.» او با تفسیر درست حقایق قرآنی ونبوی آشنا سازد دردمندانه و دلسوزانه می‌فرماید: «ای مردم قبل ازاینکه مرا از دست بدهید هرچه می‌خواهید سئوال کنید زیرا که من به راه آسمان از راه زمین آشناترم.»

مولا علی (ع) درخطبه‌ای دیگر فرمود:

«به خدا سوگند اگر بخواهم می‌توانم هرکدام شما را از آ‎غاز و پایان کارش و ازت تمام شئون زندگیش آگاه سازم ولی می‌ترسم که این کار موجب کافرشدن شما به پیامبر گردد.» بی‌تردید باید گفت اگر علم و معرفتی هست معدن آن، علی و اولادعلی (ع) است همانطور که قرآن کریم دربیان نکته‌های معرفتی گویا، حضرت علی را بارزترین شاگرد دراین مکتب دانست و ؟؟؟ نکته‌های پرمغز است. حضرت علی (ع) درجای دیگر فرمود: «چیزی ندیدم مگر آنکه خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه آن دیدم.

مثلاً در زمینة تفسیر قرآن خود حضرت می‌فرماید:

«و نوری که باید به آن اقتدارشود آن نورهمان قرآن است آن را به سخن آرید اگرچه هرگز سخن نمی‌گوید اما من از جانب او شما را آگاهی می‌دهم، بدانید درقرآن علوم آینده و اخبارگذشته علاج درد و نظم حیات اجتماعی شماست.»

مفسران بزرگ گفته‌اند:

«علی (ع) نخستین کسی بود که علوم قرآن را به چند نوع تقسیم کرد و شصت نوع آن را دیکته فرمود و برای هرنوع مثال ویژه‌ای ذکر کرد. در زمینة فصاحت، سخنوری، ادب و بلاغت به گونه‌ای بود که سیدرضی می‌گوید: «امیرالمومنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگان بلاغت است.» هرگوینده سخنور از او دنباله روی کرد و هرواعظ سخنرانی از سخن او مدد گرفت درعین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند. فصاحت و بلاغت حضرت علی (ع) فقط درآوردن الفاظ زیبا و چیدن آنها درکنارهم نبود بلکه پرمغز و حکمت‌آمیز هم بود آن حضرت اساساً سخنانش را برای ادای مقصود می‌گفت و آهنگ موسیقی کلامش براعماق احساسات پنجه می‌افکند آن گاه درپیش ازنیم صفحه این جملة ملوا را ستایش می‌کند و می‌گوید درهمة کتاب ما اگر جز این یک جمله نبود کافی بلکه کفایت بود بهترین سخن آن است که کم آن تو را از بسیارش بی‌نیاز کند و معنی درلفظ پنهان نشده باشد و بلکه ظاهر و نمودار باشد.

اما درزمینة عرفان چه نظری وچه علمی به اندازه‌ای از آن حضرت مطلب نقل شده است که بای هیچ‌کس جای تردیدی باقی نمی‌‌گذارد که علی (ع) پدرعرفان است. عارفان و صوفیان چه آنان که بیراهه رفته‌ان و درمباحث عقلی علی را پیشوای و مقتدای خود می‌دانند. همة عرفا از قرن هفتم هجری به این طرف دربارة تویحد به شکل فلسفی و با مددگرفتن از کشف و شهود عرفانی بحث کرده‌اند. اما عارفانی کم قصد آن را دارند آب را از سرچشمة اصلی و زلال آن بنوشند و آیات قرآنی مربوط به توحید و اسما و صفات را از هنر واقعی آن فراگیرد. آن حضرت درنهج‌البلاغه با دو روش به بحث توحید و خداشناسی پرداخته است: یکی از طریق توجه انسانها به پدیده‌ها و نظم موجود در آنها و این که پدیده‌ها نیازمند پدیدآورنده‌ای است اما روش جذاب و دلنشین دیگری که دربیشتر مباحث توحیدی نهج‌البلاغه ارائه شده است. روش تعلقی و مکفی است.

به قول استادشهیدمطهری:

دربحث‌های توحیدی نهج‌البلاغه آنچه اساس محور و تکیه‌گاه همه بحثها و استدلالهاست اطلاق و لاحوی و احاطة ذاتی حق است. مسأله دیگر «سباطت مطلقه» و نفی هرگونه کثرت تجزی ونفی هرگونه مغایرت صفات حق با ذات حق است و این که قدمت او زمانی و وحدت او وحدت عددی نیست. کلام خدا عین‌العقل اوست نه ازنوع احاطة اذهان بریک معنی و مفهوم دیگر.

علی نه تنها خدا را پرستش می‌کرد و به آن یگانه عشق می‌ورزید و شب و روزش با یادحق می‌گذشت بلکه توانست با تفکر عقلی، یافته‌های قلبی خویش را درمورد خدا و صفات و اسماء او، به تندرستی تبیین کند او درمیان مردم و دربیان اندیش‌ها صاف و زلال توحیدی و ذوق عرفانی همچون معقول درمیان محسوس بود. او به توصیه پیامبر (س) غیراز سولک علمی درمسائل تعلقی و استدلالی کردن اندیشه‌های توحیدی، گوی سبقت را از همگان ربوده بود، از همین روی ما این بزرگ مرد را پدرعرفان اسلامی می‌دانیم.

علی و جهاد

جهاد یکی از عالیترین اعمالی است که انسان را به خداوند نزدیک می‌کند و بشرخاکی را که دل درطلب راحتی داند با بذل جان و مال در برابردشمن خدا به پرواز درمی‌‌آورد. چه عملی بالاتر و بهتر از اینکه اسنان با ایمان از خانه و فرزند و همسر ویاران و دوستان دست بکشد و از کاروعلایق دنیوی دل بکند و به نبرد دشمنان خدا برود، آیا سیروسلوکی بالاتر و مقامی والاتر و بهتر از این می‌توان یافت بنابراین کسانی که درگوشه‌ای به تسبیح و ذکر و ورد مشغول شوند و تنها به رازونیاز و دعا می‌پردازند و از خطردشمنان اسلام غفلت نمایند نه تنها سیرالله نکرده بلکه این نوعی خلود در ارض و دل بستن به دنیاست. سپس آنان که درمقام سیروسلوک و درتکاپوی رسیدن به قرب الهی‌اند و دوست دارند میهمان خدا باشند نباید از جهاد فی‌سبیل‌الله غافل گردند بلکه باید برای دفاع از کیان اسلام و نشر آن باوجود شرایطی از جان و مال دریغ نورزند تا انسانی وارسته وموردعنایت خدا باشند. به همین اساسا که می‌بینیم الگو اسوه عارفان امیرالمونین علی (ع) درتمامی جنگهای صدراسلام و رکاب رسول خدا شرک کردند و از کیان اسلام و قرآن دفاع نمود و ارکان اسلام را محکم کرد و هرگز نگفت درگوشه‌ای به عبادت مشغول می‌گردم بلکه درجهاد در راه خدا و تلاش برای استقرار ارکان اسلام را بالاترین عبادت می‌دانست.

علامه حلی می‌نویسد:

لاخلاف بین المسلمین کافه ان الدین انما تمهدت قواعده و تسیدت ارکانه بسیف مولانا امیرالمومنین (ع) لم یسبقه فی ذلک سابق و لالحقه لاحق …،

معنی هیچ خلافی بین مسلمانان نیست که پایدار و ارکان دین اسلام به شمشیر علی (ع) استحکام یافت هیچ‌کس دراین کار به او سبقت نگرفت و بعد ازاوکسی به او محلق نخواهد شد،…. او کرب و اندوه را از چهره رسول خدا می‌زدود و ملائکه از حملاتش برمشرکین تعجب می‌کردند.

«مفهوم جهاد»

در ریشه واژه جهاد اختلاف است بعضی اهل لغت چنین گفته‌اند جهاد اگر از ریشه «جهد» باشد به معنای وسعت، قدرت، توان و طلاقت است. و اگر از مادة‌ «جهد» آمده باشد به معنای سختی و مشقت می‌باشد. درمجمع البحرین آمده است: جهد هم به فتح جیم آمده (جهد) و هم به ضم جیم (جهد) و هردو به معنای وسعت و طاقت است، و بعضی گفته‌اند اگر به فتح باشد به معنای شفقت است و اگر به فهم باشد به معنی ملاقت و توان است راغب می‌گوید: (جهد) و (جهد) هردوبه معنای ملاقات و مشقت آمده و بعضی گویند (جهد) به معنای مشقت است و (جهد) به معنای وسعت است. به هرحال هرگاه کلمه جهاد را از ریشه جهد بدانیم درصورت مجاهد به کسی گفته می‌شود که تمام قدرت و توان و نیروی خود را در راه هدف خود بکارگرفته است و اگر جهاد را از ریشه جهد درنظر بگیریم دراین صورت مجاهد به کسی گفته می‌شود که برای رسیدن به هدف خود درمشکلات گام بردارد و درسختیهای طاقت فرسا خواسته خود را پیدا می‌کند. به نظرمی‌رسد معنای اول که جماد از ماده (جهد) گرفته شده باشد با آنچه از نظرقوانین شرع مطرح است مناسبت باشد. درمجمع‌البحرین آمده است، جهاد شرعاً دادن مال و جان برای اعلای کلمه اسلام و اقامه شعائر ایمان است.


اهیمت جهاد

جهاد یک قانون عمومی در عالم خلقت است، زیرا تمامی موجودات زنده اعم از نبات و حیوان به وسیله جهاد و کوشش موانع را از سر راه خود به می‌دارند تا به کمال مطلوب خود برسند. ریشه‌های درخت دراعماق زمین برای بدست آوردن غذا و نیرو به طوردائم درحرکت و فعالیت است و اگر روزی این کوشش را ترک کند ادامه حیات برای آن غیرممکن است و لذا اگر درحرکت خود دراعماق زمین با موانعی برخورد کند چنان چه قادر باشد آن را سوراخ کند و به مسیر خود ادامه می‌دهد. عجیب این است که ریشه‌های نازک و لطیف گاهی همانند متدهای فولادی با موانعی به نبرد برمی‌خیزند و اگر احیاناً این توانایی را نداشت راه خود را کج کرده و با دور زدن از آن مانع می‌گذرد.

«چند آیه درباره‌ی اهیمت جهاد»

1- یا ایتها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم و ماویهم جهنم و بئس المقیر.

ای پیامبر با کافران و منافقان به جهاد برخیز و پیکار کن و برآنان سخت بگیر جایگاه آنان جهنم است و به جایگاهی است.

2- یا ایها النبی مرض المومنین علی القتال …؛

ای پیامبر مؤمنان را به جنگ با دشمنان تحریک کن.

3- ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذوفضل علی العالمین.

اگر خداوند بعضی از مردم را به دست بعضی دیگر دفع ونابود نمی‌کرد فساد روی زمین را می‌گرفت ولی خداوند برجهانیان منت می‌گذارد و از سرلطف خود بربندگانش اجازه نمی‌دهد که ناپسندی و فساد درجهان پیروز گردد زیرا که او خدای فضل و کرم برتمامی اهل این عالم است.

4- وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین و کله لله .

ای مسلمانان با کافران به پیکار و جهاد برخیزید تا در روی زمین فتند و فسادی باقی نماد و دین خدا آیین همگانی گردد.

جهادعلی و شرایط زنان

بدون تردید ارزش هرکاری و عملی بستگی به اخلاص آن عمل و موقعیت و شرایط و تحقق آن کار دارد. و هرچه عمل خالص‌تر و خداپسندانه‌تر باشد ارزش آن بیشتر است. چیزی که درآن شک و تردیدی وجود ندارد این است که پیکار و جهاد علی (ع) تنها برای خدا و تقویت اسلام بود. او درمیدانهای جنگ به این هدف می‌جنگید که جمعیتی هدایت شوند و از تاریکیها به نورحق روی آورند و از قعرجهنم به اعلی اعلیین بهشت راه یابند.

این حقیقت را دریکی از خطبه‌های حضرت درجنگ صفین به یارانش ملاحظه می‌کنیم در آن موقعی که یارانش از تأخیر فرمان جنگ صفین ناراحت بود به آنها فرمود: به خدا سوگند هرروزی جنگ را به تأخیر می‌اندازم به خاطر آن است که آرزو دارم عده‌ای از آنها به جمعیت ما بپوندند و هدایت شوند و در لابه‌لای تاریکیها پرتویی از نور مرا ببینند و به سوی من آیند. و ازطرف دیگر جهادعلی درشرایطی بود که اسلام درغربت و تنهایی به سر می‌برد نه عده و جمعیتی داشت و نه نیرو و قدرتی، ازنظر سلاح و امکانات درحد صفر بود و از جهت سرباز و لشکر ضعیف بود و تعداد نفراتی که در پیامبر اسلام گرویده بودند هم اندک بود و هم امکانات مالی نداشتند و درجنگ «بدر» تنها چند مرکب برای لشکر اسلام بیشتر نبود و دربعضی جنگها چند روز را هرنفر به خرمایی اکتفا می‌کرد و درصحنه نبرد و کار زار حضور فعال داشت. درچنین شرایط و اوضاع غربت اسلام بود که علی (ع)‌مردانه وارد میدان جنگ می‌شد و یک تنه با صدها نفرمی‌جنگید و دشمنان اسلام را قلع و قمع می‌کرد و گاهی با حملة مردانه‌ی علی درمیدانهای جنگ شکست به لشکر نیرومند دشمن وارد می‌گردید. امیرمؤمنان در شرایطی می‌جنگید که تمام کفر و شرک با یهود و نصارای جزیره‌العرب دست به دست هم دادند وبا هم پیمانی نظامی علیه‌السلام بستند و تمام امکانات خود را تجهیز کردند و به میدان آوردند و جنگ احزاب «خندق» را به پاکردند. درآن جنگ تنها علی میدان‌دار بود که عمدو بن عبد و درابه جهنم فرستاد و سایر همراهیانش را که برای نبرد با مسلمانان به میدان سوی خندق آمده بودند تارومار کرد و نیروی چند هزارنفری دشمن را مجبور به عقب‌نشینی کرد. این فرزند ابوطالب حیدر کرار بود که درجنگ حسین یک تنه در برابر دشمنان قوی و قسم خورده‌ی آنجا ایستادگی کرد و شمشیر زد تا جایی که دشمنان مجبور به عقب‌نشینی شدند و بالاخره علی (ع) آن کسی که درب خیبر را از جاکند و راه مسلمانان را به قلعه‌های یهودیان خیبر بگشود و فتح و پیروزی را برای آنان به ارمغان آورد، درچنین شرایطی جهاد امیرمومنان و خلیفه رسول الله علی‌بن ابی‌طالب معنای واقعی به خود می‌گیرد و نام «جهاد فی سبیل‌الله» را به خود اختصاص می‌دهد. پس اگر بگوییم اسلام بربرکت شمشیر علی‌بن ابی‌طالب حیات گرفت، گزاف نگفته‌ایم زیرا شمشیر علی جلو هجوم دشمنان اسلام را گرفت و نگذاشت دین چنین اسلام تضعیف گردد.

علی و نماز

درمیان اعمال مذهبی نماز دارای اهمیت بسیار والایی است و از سابقه‌ای بسیار دیرینه برخوردار است، چون از دیرباز درهمه‌ی ادیان الهی نقش برجسته و مهمی داشته است. از باب نمونه درقرآن کریم از زبان حضرت عیسی (ع) نقل شده که : و او حیانی بالصلاه و الزکاه مادمت حیا؛ خداوند مرا به نماز و زکات سفارش کرده است تا آنگاه که زنده‌ام.

مشابه این سخن در مورد پیامبران دیگر نیز آمده است. در تاریخ اسلام نیز نماز اولین عبادتی بود که پیامبر به برپای آن فرمان یافت و از آن پس بود که سایر احکام اسلامی تشریع شد. نماز یکی از تعلیمات بنیادی و علمی اسلام است و کانون محوری بسیاری ارزشهای اخلاقی و معنوی و اجتماعی اینم مکتب آسمانی بشمار می‌رود.

نماز همچون کعبه‌ای است که ایر اعمال عبادی برگرد آن می‌چرخد و با آن ارتباط وثیق دارد. همچنان که در قرآن نماز همپای زکات ذکر شده است و بااعمال سیاسی عبادی حج با همه اهمیتی که دارد بدون نماز طواف ناقص و باطل است و جماد نیز روح و معنا و انگیزه و نیروی خود را از نماز می‌گیرد و همچنین سایر اعمال عبادی اسلام اعم از فردی و اجتماعی که به نحوی به نماز گره خورده تحت تأثیر قرار دارد. بنابراین این نماز رکنی از ارکان اصلی شریعت اسلام و آیین مسلمانی است و نه قابل تفکیک از سایر تعالیم اسلامی است و نه در هیچ حالی کنار گذاشتنی و قابل بی اعتنایی و سستی در بر پای همگانی آن که « الصلاه لاتسقط مجال ».

نماز یاد خدا و همسخین با اوست نماز اظهار خضوع و خشوع و بندگی در برابر معبودی بی‌همتا و پرواز ملکوتی بندگان به سوب خداست، تا جایی که پیامبر فرمود: نور چشم من در نماز قرار داده شده ).

علی و کارو انفاق

انسان اتز روزگاران پیشین تاکنون با هرایده و مکتبی مجبور بوده که بهکار و فعالت اقتصادی اهمیت بدهد؛ انسان مادی و دنیا گرد برای زفاه و عیش و نوش بهتر، و انسانهای الهی آبادکردن مزرعه آخرت و آرامش خاطر و برای ادامة حیات و عبادت و کمال به کار توجه نموده است.

ار این روست بی‌تردید می‌توان گفت در طول تاریخ هر جامعه‌ای ـ هرچند محدود و کوچک ـ بخش عمده‌ای از فعالیتهای خود سعی در راه مسائل اقتصادیب و کاری صرف کرده و می‌کنید. اسلام هم از ان جا کردین کامل و جامعی است و به تمام خواسته‌های انسان ارجح میژ نهد به کار و تلاش اقتصادی واهمیت فراوان داده وحتی آن را در کمال و رشد انسانها مؤثر دانسته و بیکاری و تنبلی و کم‌کاری را خدمت نموده است.

توجه و تأکید اسلام به مسائل مالی و کسب و کار از آن روست که بیگانگان نتواند برمسلمانان تسلطی یابند چنان که قرآن می‌فرماید تسلط بیگانگان نتوانند برمسلمانان تسلطی یابند چنان که قرآن می‌فرماید تسلط بیگانگان وقتی است که مسلمانان از جنبه‌های مالی و اقتصادی توان و بنیة کافی داشته باشند و بدون تردید ریشة تمام وابستگیها در وابستگی اقتصادی بوده است. چنان حضرت علی فرموده است: «محتاج هرکس شوی، اسیرش خواهی شد.» مع الاسف مسلمانانی که کمتر به حقایق اسلامی آگاهی دارند به اشتباه می‌پندارند که اسلام با کار و فعالیت اقتصادی میانه‌ای ندارد و پیروان خود را به عزلت و گوشه‌نشینی سفارش می‌کند.! اما باید گفت: اسلام همان گونه که جنبه‌های روحی ومعنوی انسانها را موردعنایت قرارداده و بعضی عبادتها را واجب و برخی را مستحب نموده، جهاد و کفر ستبری را برای بقای حق و حقیقت ضروری دانسته به همسرداری و علاقه به فرزند برای بقاء نسل و ارضاء خواسته‌های درونی به دید موافق نگریسته است و احیاناً لازم و واجب شمرده است همین طور که به کار و فعالیت اقتصادی و بی‌نیازی فرد و جامعه اسلامی سفارش اکید کرده و بیکاری را خدمت و ملامت نموده است. البته درمکتب حیات‌بخش اسلام برای کار و فعالیت اقتصادی مثل سایر مسائل و احکام دیگر شرایط و مقرراتی قرارداده شده تا مسلمانان دچار دلبستگی به دنیا و انحراف از مسیر صحیح که موجب اخلال در زمین می‌شود نگردند و با رعایت شرایط و مقررات اسلامی کار برای آنها مسیر الی الله شود و به تعبیر کلام معصو «لکاسب حبیب‌الله» گردد.

چند نکته

برای روشن شدن موضوع توجه به چند نکته ضروری است:

- از دیدگاه اسلام کار منحصر به کارهای بدنی و دستی نیست بلکه هرنوع تلاش و کوششی که درخدمت به جامعه و خیروصلاح مردم باشد کارمحسوب می‌شود. بنابراین همانگونه که ساختمان‌سازی، جاده‌سازی، کارگری، کشاورزی و تجارت مصداق کار است. پزشکی – مهندسی – کارهای اداری – تبلیغ دینی و خلاصه هرگونه فعالیتی که در رفع نیاز جامعه مؤثر باشد نیز کار به شمار‌می‌آید. 2 کار از دیدگاه اسلام وقتی محترم است که به عفت عمومی و اخلاق جامعه آسیب نرساند و یا با شرافت و عزت نفس انسانی منافاتی نداشته باشد، بنابراین درشریعت اسلام رشوه‌خواری، رباخواری، درآمد از راه قمار و زنا، فروش مشروبات الکلی و هرنوع درآمدی که از این نوع کارهای زشت و پلید باشد حرام است و مجازات دنیوی و اخروی دارد.

- ازسخنان پیشوایان اسلام به خوبی استفاده می‌شود که اگر هدف انسان از کار، این باشد که زندگی‌خوار عائله خویش را بهبود بخشد و از مازاد درآمد درآمدش به معیشت دیگران کمک کند، آن کار دراسلام به مقدس و مرضای خداوند است و موجب کمال و رشد و تعالی انسان به سوی رب الارباب است. ولی اگر به قصد ثروت‌اندوزی و تکاثر وقدرت و تفوق طلبی به دیگران باشد نه تنها ممدوح نیست بلکه مذموم و راه شیطان رفتن است همین طور از بیکاری و تنبلی و بارخود به دوش دیگران انداختن و از درآمد دیگران بهره‌وری نمودن نیز خدمت شده و اسلام سخت به مخالفت با آن برخاسته است.

دیدگاه و کردار امام

امیرالمومنین (ع) این انسان کامل و اسوه تقوا و فضیلت همچنان که درعبادت، زهد، پرهیزکاری، عدالت، جهاد، شجاعت، کمک به محرومان و علم و دانش پس از پیامبر سرآمد همگان بود، در کار و کشاورزی هم قدری فعال و کوشا بود که ازاین نظر هم برجستگی خاصی داشت، زیرا علی (ع) سالیانی از عمر شریف خود را مخصوصاً در دوران 25سالگی که از صفحه سیاسی کنار گذاشته شده بود.

علی و زهد و پارسایی

زهد و بی‌رغبتی به بهره‌ها و دستاوردهای نامشروع دل نبستن به مال و منال دنیوی و ترک تعلق روی به جاه و جبروت قدرتهای اجتماعی رهتو شد معنوی نیرومندی است که راه سیروسلوک به بارگاه الهی را صاف و هموار می‌سازد. زهد میوه‌‌ترش دینداری خالصانه است. زهد نه تنها با عرفان و معرفت الله بیگانه نیست که مبداء اصلی عرفانهاست. خوی زاهدانه و سیروسلوک بی‌رغبتانه نسیت به جلوه‌های حیات مادی ـ درعین بهره‌مندی از نعمتهای حلال الهی – بزرگترین امدادگر دینداران و مرکب را هوارسالکان الی الله است. بی‌اعتنائی به منافعی که دنیاپرستان شبانه‌روز برای کسب آن دل و دین تباه کرده و سهل و آسان به انواع خیانتها و نیرنگها و قانون شکنی‌ها و نامردیها متوسل می‌شوند خود بهترین راه مبارزه با اهریمن صفتی‌ها و نیرومندترین ضربه‌شکننده صفوف ظلم و تبهکاری است. حضور زاهدان وارسته و اصلاحگر در زندگی اجتماعی این چنین اثر گذارد حیاتی است. دستیابی به زهد حقیقی و آراسته شدن به آن اگرچه در آغاز با تلخکامیها و تحمل ارادی ناملایمات و پشت‌پا زدن به مشتهیات نفسانی توأم است اما هرگاه این نهال برومند استحکام یابد و به بار بنشیند زندگی شیرین می‌گردد و گام‌زدن در راه حق و عمل‌کردن به همه تعالیم دین بسیار آسان و پرجاذبه می‌شود. بی‌رغبتی به آمال مادی و دل ندادن به جاذبه‌ها و زرق و برقهای تهی مایه آن خود مقدمه رهایی از بندهای اسارت دنیا و اسباب دلبستگی و اشتیاق به عالم غیب و ملکوت و نعمتهای بارگاه الهی است

جهت دریافت فایل سیری در زندگانی حضرت علی (ع) لطفا آن را خریداری نمایید


نظریه امامت در ترازوی نقد

ارکان اصلی نظریه نظریة امامت، از ابتدای تکون تاکنون فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر نهاده و عالمان و متکلمان شیعه در طول تاریخ، قرائت‌های مختلفی از آن داشته‌اند لکن یک قرائت خاص همواره رواج و شهرت بیشتری داشته و خصوصاً در عصر حاضر سطرة خود را بر تلقی‌های دیگر گسترانده و شکل تفسیر رسمی را پیدا کرده است ارکان این تلقی خاص به شرح زیر است الف)
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 36 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 50
نظریه امامت در ترازوی نقد

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

نظریه امامت در ترازوی نقد

نظریه امامت در ترازوی نقد

ارکان اصلی نظریه

نظریة امامت، از ابتدای تکون تاکنون فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر نهاده و عالمان و متکلمان شیعه در طول تاریخ، قرائت‌های مختلفی از آن داشته‌اند. لکن یک قرائت خاص همواره رواج و شهرت بیشتری داشته و خصوصاً در عصر حاضر سطرة خود را بر تلقی‌های دیگر گسترانده و شکل تفسیر رسمی را پیدا کرده است. ارکان این تلقی خاص به شرح زیر است:

الف) وجود امامان معصوم پس از پیامبر (ص) ضرورت دارد و بر خداوند واجب است برای رهبری و هدایت امت و حفظ شریعت، امامان معصومی را به عنوان جانشینان پیامبر اسلام نصب کند، (اصل وجوب و ضرورت امامت)

ب) خداوند برای دوران پس از پیامبر (ص) دوازده امام معصوم را- که اولین آنها امام علی‌بن‌ابیطالب و آخرینشان حضرت مهدی (ع) می‌باشد- به امامت امت نصب نموده است. (نصب الهی امامان دوازده‌گانه)

ج) امامان معصوم، به دلیل نصب الهی، عصمت و علم مصون از خطا و اشتباه، بر کلیة‌ امور دینی و دنیوی امت، ریاست دارند و سخن آنها حجت قاطع است. لکن شأن اصلی آنها تفسیر دین و حفظ شریعت است و اگر به دلیل شرایط خاص جامعه، بر مسند قدرت و حکومت نباشند، مقام مرجعیت دین آنها همچنان باقی است.

د) دوازدهمین امام، به دلیل بی‌لیاقتی مردم و تهدید دستگاه حکومتی و خوف شهادت، به فرمان الهی و تا مدتی نامعلوم، غایب شده است و در آخر الزمان ظهور می‌کند تا همة‌ دنیا را از ظلم و فقر و فساد و گمراهی نجات دهد.

در این نوشتار می‌کوشیم تا نشان دهیم که اولاً ادلة ارائه شده برای اثبات نظریة امامت ناتمام است، ثانیاً ناسازگاری درونی، این نظریه را رنج می‌دهد و ثالثاً شواهد و قرائنی وجود دارد که این نظریه را نقض می‌کند. از آنجا که متکلمان شیعه، امامت را استمرار نبوت می‌دانند، مجبور می‌شویم بحث خود را از فلسفة نبوت آغاز کنیم.

فلسفة نبوت

در بحث فلسفة نبوت، دو سئوال مهم مطرح می‌شود. نخست آنکه چرا خداوند پیامبران به سوی بشر فرستاده است، دوم آنکه آیا بعثت پیامبران، ضرورت دارد یا اینکه پیامبران، موهبتهای الهی هستند و در ارسال آنها به سوی بشر، وجوب و ضرورتی رد کار نبوده و نیست. پیداست که برای یافتن پاسخ سئوال اول، می‌توان به تعالیم پیامبران و کتابهای آسمانی آنها رجوع کرد و فهمید که هدف و غرض خداوند از ارسال رسل چه بوده است. اما در مورد سئوال دوم، کار به این سادگی و آسانی نیست. اگر قائل به وجوب و ضرورت نبوت باشیم، باید با دلیل عقلی و پیشین (بدون استفاده از تعالیم پیامبران) این مدعا را اثبات کنیم.

متکلمان شیعه قائل به وجوب و ضرورت بعثت پیامبران هستند و این ضرورت را مقتضای حکمت الهی و قاعدة لطف می‌دانند. ما در اینجا از میان ادلة متعددی که در اثبات این مدعا اقامه شده است، دو نمونه را آورده و به نقد و بررسی آنها می‌پردازیم و معتقدیم که با مبانی ارائه شده در این نقدها، همة‌ ادلة ضرورت نبوت را می‌توان نقد کرد.

دلیل اول (مقتضای حکمت الهی)

این دلیل بر مبنای نقصان علم و دانش بشری و عدم کفایت عقل انسان در شناخت راه کمال و سعادت اقامه شده است:

«الف. خدای متعال انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است.

ب. تکامل اختیاری درگرو شناخت صحیح راجع به سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است.

ج. عقل انسان برای چنین شناختی کفایت نمی‌کند.

نتیجة این مقدمات این است که حکمت خدای متعال اقتضاء دارد که برای اینکه نقض غرض از خلقت انسان پیش نیاید، خدا راه دیگری (وحی) در اختیار انسان قرار دهد تا از آن راه پی به سعادت دنیا و آخرت ببرد و بتواند کمال اختیاری پیدا کند.[1]»

شبیه همین استدلال، در جای دیگر و با تعابیری متفاوت چنین آمده است:

«1. هدف از آفرینش انسان،‌ حرکت به سوی خدا، بسوی کمال مطلق و تکامل معنوی در تمام ابعاد است.

2. بدون شک انسان این راه را بدون رهبری یک پیشوای معصوم نمی‌تواند به انجام برساند و طی این مرحله بی‌رهبری یک معلم آسمانی ممکن نیست.

نتیجه: بعثت پیامبران و نصب امامان معصوم بعد از پیامبر اسلام (ص) ضروری است و در غیر این صورت نقض غرض از جانب خداوند لازم می‌آید.» [2]

همانطور که بوضوح معلوم است، اینگونه ادله مدلولی نام دارند و در پی اثبات ضرورت وجود پیشوایان معصوم و معلمان آسمانی (اعم از پیامبر یا امام) رد میان مردم هستند. اما خوب است نگاهی انتقادی به مقدمات این دلیل بیندازیم:

  1. درست است که خداوند به دلیل حکیم بودن، کار عبث و بیهوده انجام نمی‌دهد، اما چگونه می‌توان غرض او از آفرینش انسان را به روش عقلی کشف کرد و حتی آنرا به همة انسانها تعمیم داد؟ فراموش نکنیم که ادلة اثبات ضرورت بعثت پیامبران، ادله‌ای عقلی و پیشینی هستند. یعنی اولاً مقدمات آنها باید از قبل و به روش عقلی اثبات شده و ثانیاً قبل از بعثت پیامبران هم قابل اقامه باشند. فرض کنیم در زمانی (یا مکانی) زندگی می‌کنیم که خداوند هنوز پیامبری به سوی مردم نفرستاده و یا اینکه ما هنوز خبری از بعثت یک پیامبر نشنیده‌ایم. در چنین فضایی فقط می‌دانیم که خالق ما خدای یکتاست و این خدا حکیم است و کار عبث و بیهوده انجام نمی‌دهد. حال چگونه با تحلیلهای عقلی صرف می‌توان فهمید که غرض خداوند از آفرینش انسان [به عنوان مثال] تکامل اختیاری است، تا بعد از آن بتوانیم حکم کنیم که برای تحقق آن غرض، باید پیامبر هم بفرستد؟ لازمة منطقی حکمت الهی این است که از آفرینش هر موجودی (مثلاً انسان) هدفی داشته باشد. اما این هدف می‌تواند مصادیق بی‌شماری داشته باشد و نمی‌توان با دلیل عقلی و پیشین، هدف (یا غرض) خداوند از آفرینش موجودی خاص (مثلاً انسان) را کشف کرد. اندکی تأمل در ادله ضرورت نبوت (مانند دلیل مورد بحث) نشان می‌دهد که این ادلهه از دو پیش فرض تغذیه می‌کنند. اول اینکه قبل از ارسال رسولان الهی و بدون استفاده از تعالیم آنها، با تحلیلهای عقلی محض می‌توان به این نتیجه رسید که انسان برای پیمودن راهی خاص و رسیدن به مقصدی خاص آفریده شده است. دوم آنکه پیمودن این راه (برای رسیدن به هدف آفرینش) در گرو شناخت مجهولانی است که عقل از دست یابی به آنها عاجز است. هیچکدام از این دو مقدمه قابل اثبات نیستند. در مورد غیر قابل اثبات بودن مقدمة اول توضیح مختصری دادیم و تفصیل مطلب را به دلیل وضوحی که دارد، لازم نمی‌دانیم. اما مقدمة‌ دوم نیاز به توضیح بیشتری دارد. فرض کنیم که ما با دلیل عقلی و پیشینی فهمیده‌ایم که غرض خداوند از آفرینش انسان، تکامل اختیاری و یا مثلاً رسیدن به سعادت دنیا و آخرت است. اما چگونه می‌توان نشان داد که عقل انسان برای شناختن و پیمودن راهی که به این هدف منتهی می‌شود، کافی نیست؟ اگر غرض خداوند از آفرینش انسان، تکامل اختیاری باشد، می‌توان گفت که عمل کردن به احکام عقل و فطرت و وجدان و اخلاق، انسان را (حداقل به درجه‌ای از) تکامل می‌رساند و نیازی به رسولان الهی احساس نمی‌شود. حال برای اثبات ضرورت بعثت پیامبران، ابتدا باید نشان داد که کمال مورد نظر خداوند (که انسان را برای رسیدن به آن خلق کرده است) چیزی فراتر از آن است که بتوان با عمل کردن به احکام عقل فطری و اخلاق و وجدان بشری به آن رسید. این مقدمه قابل اثبات نیست و تاکنون نیز هیچ دلیل و برهانی برای اثبات آن اقامه نشده است. اینجاست که دور پنهان این ادله، آشکار می‌شود. بدون استفاده از تعالیم پیامبران، چگونه می‌توان فهمید که رسیدن به کمال مورد نظر خداوند درگروی شناخت حقایقی است که از عهدة عقل برنمی‌آید؟ مگر ما مقصد (= کمال مورد نظر خداوند) را از راه عقل و بدون استفاده از تعالیم پیامبران الهی دیده و یا شناخته‌ایم که می‌گوییم با پای عقل و با عمل کردن به احکام عقل و اخلاق فطری و وجدان بشری نمی‌توان به آن رسید؟ حال فرض کنیم که غرض خداوند از آفرینش انسان، پیمودن راهی خاص برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت باشد. اما باز هم می‌توان فرض کرد که عمل کردن به احکام عقل و فطرت و اخلاق و وجدان بشری، انسان را به سعادت دنیا و آخرت می‌رساند و لذا همین احتمال (که کاملاً عقلای است)، ادعای ضرورت نبوت را نقض می‌کند. در اینجا نیز برای اثبات ضرورت بعثت پیامبران، ابتدا باید نشان دهیم که سعادت دنیا و آخرت در گروی ایمان به حقایقی خاص و عمل به وظایفی خاص است که عقل از شناخت آنها عاجز است و عمل کردن به احکام عقل و فطرت و وجدان به تنهایی نمی‌تواند سعادت دنیا و آخرت را برای انسان تأمین کند.

بدون اثبات چنین مقدمه‌ای، دلیل مورد بحث (و ادلة مشابه آن) مشتمل بر دور و مصادره به مطلوب می‌شود. اما با دلیل عقلی و پیشینی و بدون استفاده از تعالیم پیامبران نمی‌توان چنین مقدمه‌ای را اثبات کرد. زیرا اگر سخن از سعادت دنیا باشد، پیداست که نیازی به رسولان الهی وجود ندارد و بشر با بکارگیری عقل و دانش و تجربه و با روش آزمون و خطا می‌تواند به تدریج برای خود دنیایی آباد بسازد و اگر سعادت آخرت نیز مطرح باشد، معلوم است که تعیین شرط آن به عهدة خداوند است.

اگر خداوند بخواهد شرط سعادت آخرت را عمل کردن به احکام عقل و فطرت و اخلاق و وجدان بشری قرار دهد، پیداست که نیاز ضروری به ارسال رسولان الهی احساس نمی‌کند( زیرا بنا به فرض که مورد قبول متکلمان شیعه نیز هست، عقل قادر به شناخت حسن و قبح اعمال و مصادیق عدل و ظلم است و برای همین حجت باطنی شمرده می‌شود) و اگر بخواهد سعادت آخرت را در گروی شرایطی قرار دهد که عقل انسان از شناخت آنها عاجز است، لاجرم به طریقی که خود صلاح بداند (مثلاً ارسال پیامبران) آدمیان را با آن شرایط آشنا می‌کند. بنابراین ما با دو احتمال کاملاً عقلایی روبرو هستیم و همین، ضرورت نبوت را نقض می‌کند و کار را به عهدة خداوند می‌گذارد تا او چه تصمیمی بگیرد. اکنون شاید آشکار شده باشد که برای فرار از اتهام «تعیین تکلیف برای خداوند» بایستی پیش فرضها و مقدمات ادلة ضرورت نبوت، به روش عقلی و پیشین اثبات شوند. در غیر اینصورت، تبرئه شدن از این اتهام ناممکن به نظر می‌رسد. ممکن است بگویید که ما در همة مواردی که پیش از این آمده با دو یا چند احتمال روبرو هستیم که عقل انسان هیچکدام را نمی‌تواند اثبات کند و یا ترجیح دهد و اتفاقاً به همین دلیل، لازم است پیامبرانی از طرف خداوند مبعوث شوند و به ما بگویند که کدام احتمال، صحیح و مورد نظر خداست تا ما از حیرت و سرگردانی نجات یابیم و تکلیف خود را بدانیم. پاسخ ما این است که حکم عقل (برای خروج از حیرت و معلوم شدن تکلیف) این نیست که باید پیامبرانی مبعوث شوند تا به آدمیان بگویند کدام یک از آن احتمالات صحیح است. آنچه عقل بدان حکم می‌کند این است که اگر احتمالاتی که لازمة منطقی آنها ارسال رسولان الهی است درست باشد، خداوند حتماً رسولانی را به سوی بشر می‌فرستد و اگر نفرستد، معلوم می‌شود که ضرورتی در کار نبوده است. اما این حکم ( که مشتمل بر گزاره‌ای شرطی است) با ادعای ضرورت نبوت فاصله‌ای ناپیمودنی دارد.

  1. اشکالی که در اینجا مطرح می‌کنیم، ممکن است تکرار اشکال قبلی محسوب شود. لکن به نظر ما چنین نیست و قصد ما نگاه کردن به دلیل مورد بحث، از زاویه‌ای دیگر است. توضیح اینکه در مقدمة دوم این دلیل سخن از «سعادت و شقاوت دنیا و آخرت» آمده است. پیش فرض این مقدمه، توانایی عقل در اثبات معاد، بدون استفاده از تعالیم رسولان الهی است. در این مورد سه نکتة مهم را باید در نظر داشت.

الف. این پیش فرض، مورد تردید بسیاری از فیلسوفان و متکلمان (خصوصاً در عصر حاضر) قرار گرفته است و قضاوت قاطع در مورد آن مستلزم نگاهی نقادانه و موشکافانه به این ادله و بررسی نقدهای مخالفان و دفاعیات موافقان است.

ب. فرض کنیم وجود جهان آخرت و زندگی پس از مرگ، با دلیل عقلی قابل اثبات باشد. اما مسلم است که عقل انسان، حداکثر می‌تواند وجود معاد (بدون جزئیات آن) را اثبات کند و اثبات وجود دو نوع زندگی پس از مرگ (یکی در بهشت و دیگری در جهنم) از عهده عقل خارج است و لذا قبل از اثبات وجود بهشت و جهنم و اینکه بعضی از انسانها سر از اولی و بعضی دیگر سر از دومی درمی‌آورند، می‌توان سخن از سعادت و شقاوت آخرت زد.

ج. با صرف نظر از نکات فوق، می‌توان فرض کرد که سعادت و شقاوت آخرت، نتیجة عمل کردن و یا عمل نکردن به مقتضای عقل و فطرت و وجدان بشری است. به عبارت دیگر حتی ارگ با دلیل عقلی و پیشین، وجود زندگی پس از مرگ و پاداش و کیفر اخروی در اثر اعمال دنیوی را بتوان اثبات کرد، نتیجة چنین دلیلی بیش از این نمی‌تواند باشد که انسانهای خوب، سعادتمند و انسانهای بد، شقی می‌شوند. لکن این مقدار، برای اثبات ضرروت بعثت پیامبران کافی نیست. زیرا شناخت خوب و بد و یا عدل و ظلم از عهدة عقل بر‌می‌آید. لذا مقدمة دوم (با فرض صحت) ناتمام است. برای اثبات ضرورت نبوت، ابتدا باید اثبات کنیم که رسیدن به سعادت آخرت، علاوه بر عمل کردن به احکام عقل و اخلاق و وجدان، شرایط دیگری هم دارد که شناخت آنه از عهدة عقل بشر بیرون است. اثبات این مدعا، عقل (وجدان استفاده از تعالیم انبیاء) کاری است کارستان، که تاکنون هیچ فیلسوف یا متکلمی از عهدة آن برنیامده است.

  1. حال فرض کنیم که با دلیل عقل و پیشین فهمیده‌ایم که غرض خداوند از آفرینش انسان، تکامل اختیاری و رسیدن به کمال معنوی است و برای این منظور، باید از راهی خاص رفت و به حقایقی خاص ایمان آورد و به وظایفی خاص عمل کرد که عقل انسان به تنهایی هیچکدام از اینها را نمی‌تواند کشف کند. اما آیا با مفروض گرفتن این مقدمات، می‌توان ضرورت بعثت پیامبران را نتیجه گرفت؟ به نظر ما پاسخ باز هم منفی است. آنچه از این مفروضات و مقدمات می‌توان نتیجه گرفت جز این نیست که خداوند حتماً باید انسان را در شناخت راه و مقصد یاری و هدایت کند تا نقض غرض پیش نیاید. اما هدایت می‌تواند به راههای مختلف انجام پذیرد و بعثت پیامبران تنها راه ممکن نیست. خداوند می‌تواند از راههای دیگری- مثلاً هدایت باطنی- انسانها را هدایت کند و به کمال مطلوب برساند، همانطور که پیامبران را اینگونه هدایت کرد (یعنی برای هدایت پیامبران، پیامبر نفرستاد) و چون چنین است، دیگر نمی‌توان سخن از ضرورت نبوت گفت. ممکن است بگویید که همة انسانها ظرفیت و قابلیت هدایت باطنی را ندارند. اما اولاً «داد حق را قابلیت شرط نیست» و ثانیاً ظرفیت و قابلیت را هم خدا می‌دهد و ثالثاً انسانها با قابلیتهای مختلف، بهره‌های مختلفی از هدایت باطنی می‌برند و خداوند نیز هر کس را به اندازه ظرفیتی که به او داده است هدایت می‌کند، همانطور که در داستان بعثت پیامبران نیز چنین است. یعنی هر انسانی به اندازة ظرفیت و قابلیتی که دارد، از تعالیم پیامبران استفاده می‌کند. باز هم برای اثبات ضرورت بعثت پیامبران، ابتدا باید ثابت کنیم که هدایت باطنی انسانها توسط خداوند، محال است. در غیر اینصورت، قائل شدن به ضرورت نبوت، تعیین تکلیف کردن برای خداست و این با ادب بندگی منافات دارد. تذکر یک نکته نیز ضروری می‌نماید و آن اینکه اگر به هر دلیلی فهمیده باشیم که هدایت شدن ما توسط خداوند، ضرورت دارد و از طرفی مشاهده کنیم که خبری از هدایت باطنی (خواب، الهام، مکاشفه و …) نیست، می‌توانیم نتیجه بگیریم که یا زمان مورد نظر خداوند برای آغاز هدایت باطنی نرسیده است و یا اینکه خداوند قصد دارد پیامبرانی را برای هدایت ما مبعوث کند و شاید زمان مورد نظر خداوند برای بعثت پیامبری الهی نیامده است. یعنی باز هم نمی‌توان حکم به ضرورت نبوت داد. زیرا با دو احتمال مواجه هستیم که معلوم نیست کدام یک تحقق می‌یابد.
  2. اگر این دلیل درست باشد و بنا به مقتضای حکمت الهی، ارسال پیامبران از سوی خداوند ضرورت داشته باشد، لازمة منطقی آن این است که در هر عصری صدها هزار پیامبر مبعوث شود، بطوری که در هر منطقه‌ای از مناطق روی کرة‌ زمین یک پیامبر وجود داشته باشد تا مردم سراسر جهان همواره بتوانند بطور مستقیم و بدون واسطه از هدایتها و راهنمایی‌های پیامبران بهره‌مند شوند. در حالی که در هیچ عصری چنین نبوده است. حال آیا بر طبق مقدمات دلیل مذکور، خداوند در بسیاری موارد، خلاف حکمت عمل نکرده و مرتکب نقض غرض نشده است؟ این اشکال از طرف برخی عالمان شیعه بدین نحو پاسخ داده شده است:

«اولاً آنچه گفته می‌شود که انبیاء در منطقه خاصی… مبعوث شده‌اند سخنی صواب نیست. چرا که خود قرآن صریحاً می‌گوید: امتی نبود مگر آنکه در میان آن امت نذیر و هشدار دهنده‌ای فرستاده شد … ثانیاً مقتضای حکمت خدا این است که راهی بین خدا و انسان باشد که انسانها با استفاده از آن راه بتوانند حقایقی را که برای شناخت راه کمال نیاز دارند بشناسند. ولی مقتضای حکمت این نیست که حتماً همة انسانها از این راه بهره‌ ببرند. شاید انسانهایی نخواهند از این راه استفاده کنند و این عدم استفاده، مربوط به سوء اختیار خودشان باشد و اصلاً شاید کسانی علاوه بر اینکه خودشان از این راه بهره‌گیری نمی‌کنند، مانع استفادة دیگران هم بشوند … در چنین مواردی گناه این محرومیت از نبوت به گردن اشخاص مانع است و از طرف خدا کوتاهی نشده است». [3]

اما این پاسخ قانع کننده نیست. زمان پیامبر اسلام (ص) را در نظر بگیرید. در آن زمان که ایشان مشغول هدایت مردم عربستان بودند، راهنما و هدایتگر میلیاردها انسان دیگر در صدها کشور از قاره‌های آمریکا، اروپا، آفریقا، اقیانوسیه و حتی بقیه کشورهای آسیا مانند چین، ژاپن، کره، مالزی، اتحاد جماهیر شوروی و دهها و صدها جزیره‌ای که در اقیانوسه و دریاهای دور افتاده زندگی می‌کردند چه کسی بود؟ کدام پیامبر آنها را به راه راست (یا راه کمال) هدایت می‌کرد؟ شاید در هر یک از این مناطق،‌ درگذشته‌های دور پیامبری مبعوث شده بود- و آیة قرآن هم بیش از این نمی‌گوید- اما حداقل در زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) در هیچکدام از این مناطق پیامبری وجود نداشت و تعالیم پیامبران پیشین هم بنا به ادعای شیعه و سنی تحریف شده بود و بنابراین بر طبق ادلة ضرورت نبوت، نیاز ضروری به پیامبر جدید وجود داشت. اما چرا در هیچکدام از آن مناطق پیامبری نیامد و عملاً نسلهای بسیاری از انسانها در اکثر نقاط کرة زمین از تعالیم پیامبران محروم ماندند؟

چطور ممکن است سوء اختیار آنها باعث محرومیتشان شود؟ سوء‌ اختیار هنگامی معنا می‌دهد که خداوند پیامبری برای آنان بفرستد و آنها به اختیار خود، دعوت پیامبر را نپذیرند و به او پشت کنند. در حالی که مردم آن مناطق (در زمان پیامبر اسلام) با پیامبری روبرو نشده‌اند تا در اثر سوء اختیار، از نعمت هدایت‌های الهی محروم شوند. اما ایجاد مانع از طرف دیگران (مخالفان و دشمنان پیامبر)‌ نیز توجیه موجهی نیست. اگر سئوال این باشد که چرا (به عنوان مثال) تعالیم پیامبر اسلام به سراسر جهان گسترش نیافت و عدة‌ زیادی از مردم در مناطق دیگر کرة‌ زمین از تعالیم او محروم ماندند، در این صورت شاید بتوان گفت که یکی از عوامل آن ایجاد مانع از طرف مخالفان و کارشکنی‌های دشمنان پیامبر بود. اما سئوال ما این نیست، سئوال ما این است که چرا خداوند (در همان زمان) برای مردم نقاط دیگر نیز پیامبر نفرستاد. آیا می‌توان گفت عده‌ای مانع ارسال رسولان الهی در آن مناطق شدند؟ آیا می‌توان گفت در آن مناطق، عده‌ای منتظر بعثت پیامبری بودند تا بلافاصله او را به قتل رسانده و نقشه‌های خداوند را نقش بر آب کنند؟ و آیا خداوند چنین تهدیدی را در مقابل خود می‌دید و برای همین از نقشه‌های خود صرف نظر کرد؟ می‌بینیم که متوسل شدن به « ایجاد مانع از طرف دشمنان» مشکل ضرورت تعدد پیامبران را حل نمی‌کند. چرا که خداوند، خود باید به فکر این مشکل باشد و نگذارد مخالفان و ستمگران، مانع رسیدن پیام الهی به گوش انسانهای دیگر شوند. درست است که هدایت الهی نباید جبری باشد، اما مقتضای برهان مورد بحث (و هر برهانی که بخواهد ضرورت نبوت را اثبات کند) این است که تعالیم الهی باید به هر وسیلة‌ ممکن- مثلاً پیامبران متعدد- به گوش همة‌ انسانها برسد و آنگاه انسانها مختار باشند که راه راست را انتخاب کنند یا طریق ضلالت و گمراهی را در پیش گیرند. فرض کنیم در زمان پیامبر اسلام (ص) عده‌ای کارشکنی می‌کردند و مانع گسترش تعالیم او به نقاط دیگر می‌شدند. اما آیا خداوند نمی‌توانست برای خنثی کردن کارشکنی‌های مخالفان، در نقاط دیگر کرة زمین هم پیامبرانی مبعوث و مردم آن نقاط را نیز به راه راست هدایت کند؟ مگر غرض خداوند از آفرینش مردم نقاط دیگر جهان، رساندن آنها به کمال نبود و مگر آنان برای رسیدن به کمال، نیاز ضروری به هدایتها و راهنمایی‌های پیامبران الهی نداشتند؟ اگر واقعاً:

«مقتضای حکمت خدا این است که راهی بین خدا و انسان باشد که انسانها با استفاده از آن را ه بتوانند حقایقی را که برای شناخت راه کمال نیاز دارند بشناسند.»[4]

این راه نباید فقط برای عده‌ای در عربستان باز شود. بلکه برای مردم تمام نقاط دیگر جهان هم باید چنین راهی باز باشد. درحالی که هیچگاه چنین نبوده است و در طول تاریخ، همواره اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان، از وجود پیامبران الهی و تعالیم آنان محروم بودند. از اینها گذشته فرض کنیم که مخالفان و ستمگران، مانع گسترش تعالیم پیامبران نمی‌شدند، اما آیا در آن زمان، امکان عملی گسترش این تعالیم به سراسر جهان بطوری که در تمام کشورهای جهان، مردم هر شهر و روستایی عین این تعالیم را بدون کوچکترین تحریف و کم و زیاد شدن دریافت کنند- وجود داشت؟ آیا در هزار و چهارصد سال پیش – که وسایل مسافرت جز اسب و شتر و قایقهای بادی و پارویی چیز دیگری نبود- امکان مسافرت پیامبر به صدها کشور درو افتاده مانند کانادا، نیوزلند، ژاپن، چین، آلمان و … بود؟ وانگهی مگر مسافرت به تنهایی کافی است؟ پیامبر باید در هر کدام از آن کشوره چندین سال اقامت کند تا مجموعه تعالیم اسلام را به گوش همه برساند. آنگاه حساب کنید برای اینکه پیامبر به تمام مناطق دنیا مسافرت کند و تعالیم اسلام را به گوش همة مردم جهان برساند به چند صد سال عمر نیاز دارد؟ اگر وظیفه گسترش تعالیم پیامبر در سراسر جهان را به عهده پیروان او بگذارید باز هم مشکل حل نمی‌شود. چرا که اولاً تعداد اصحاب و پیروانی که تعالیم پیامبر را بطور کامل و صحیح یاد گرفته‌اند (مانند سلمان و ابوذر) بسیار کم است در حالی که برای این منظور نیازمند دهها و صدها هزار انسان تعلیم یافته هستیم که باز هم در یک زمان کوتاه رسیدن به این هدف ممکن نیست و در دراز مدت هم مشکل محرومیت بسیاری از انسانها به قوت خود باقی می‌ماند. ثانیاً اصحابی که به عنوان شاگرد و نماینده پیامبر به نقاط دیگر کره زمین سفر کرده‌اند چگونه به مردم آن نقاط اثبات کنند که در فلان منطقه پیامبری مبعوث شده است و ما شاگردان و نمایندگان او هستیم و آمده‌ایم تا از طرف او شما را به راه راست هدایت کنیم؟ اگر مردم از این نمایندگان، معجزه بخواهند و اینان از آوردن معجزه عاجز باشند- که البته عاجز هم هستند- تکلیف چیست؟ مگر نباید و حیاتی بودن این تعالیم به مردم اثبات شود تا هم مردم را جذب کند و هم راه عذر و بهانه را به روی مخالفان ببندد و حجت را بر آنها تمام کند؟ ثالثاً اگر به ادلة عقلی ضرورت عصمت پیامبران و امامان توجه کنیم، خواهیم دید که متوسل شدن به نمایندگان و شاگردان پیامبر یا امام معصوم در تناقض با آن ادله است. چرا که شاگردان و نمایندگان، معصوم نیستند و ممکن است در درک و فهم این تعالیم و یا ضبط و نگهداری آن در حافظه و انتقال آن به دیگران، مرتکب خطا و سهو (وحتی خیانت) شوند. ممکن است بگویید که نیازی به معصوم بودن شاگردان و نمایندگان پیامبر نیست. پیامبر، خودش آنها را کنترل می‌کند و خطاها و اشتباهات آنها را تصحیح می‌نماید. اما این راه حل نیز عملی نیست و کنترل صدها هزار نماینده در سراسر جهان، توسط یک نفر (یعنی پیامبر) محال است.[5]

عده‌ای مشکل ضرورت تعدد را به گونه‌ای دیگر پاسخ داده‌اند. گفته‌اند که ادلة ضرورت نبوت فقط این مطلب را ثابت می‌کنند که حکمت الهی، اقتضای ارسال رسل را دارد، اما به شرطی که شرایط و زمینه‌های آن مساعد باشد و موانعی هم رد کار نباشد. ما با دلیل عقلی فقط ضرورت نبوت را اثبات می‌کنیم ولی اگر می‌بینیم که در بعضی مناطق یا در بعضی زمانها پیامبری مبعوث نشده است عقل ما فقط می‌تواند این را دریابد که حتماً موانعی در کار بوده است حتی اگر نتواند آن موانع را کشف کند بنابراین عدم تعدد پیامبران در یک عصر، ناقض ادلة ضرورت نبوت نیست. اما این پاسخ نیز مشکل را حل نمی‌کند. زیرا نظام آفرینش با همة پدیده‌ها و قانونهایش، مخلوق خداوند است و ارادة‌ او بر همة‌ هستی حکمفرماست. اولاً چگونه می‌توان تصور کرد که خداوند می‌خواهد کاری کند (مثلاً بعثت پیامبران)، اما عواملی- که برای ما مجهولند- مانع انجام آن فعل توسط او می‌شوند؟ پس علم و قدرت لایتناهی و سلطنت مطلقة خداوند چه می‌شود؟ ثانیاً چطور ممکن است خداوند انسان را برای پیمودن راهی خاص و رسیدن به هدفی خاص بیافریند که عقل از شناخت آن عاجز و لذا محتاج و نیازمند به راهنمایی پیامبران باشد، ولی همین خدا جهان هستی و نظام آفرینش و پدیده‌های آنرا بگونه‌ای بیافریند که مانع بعثت پیامبران و لذا مانع تحقق غرض خودش از آفرینش انسان شود؟ اگر خداوند انسان را ذاتاً نیازمند به راهنمایی پیامبران بیافریند و قصدش نیز هدایت مردم سراسر جهان توسط پیامبران الهی باشد، خودش زمینه‌ها و شرایط مناسب آنرا فراهم می‌کند و موانع را تا جایی که به اختیار انسان لطمه‌ای نزند از میان بر‌می‌دارد.

از اینها گذشته،‌ فرض کنیم خداوند اصلاً پیامبری مبعوث نمی‌‌کرد، آنگاه باز هم گفته می‌شد که ارسال پیامبران بر خداوند واجب است، اما حتماً موانعی- که برای بشر ناشناخته‌اند- باعث شده است که خداوند پیامبری نفرستد! اما اینگونه توجیهات، تنها هنری که دارند، بی‌خاصیت کردن مدعای ضرورت نبوت است. تذکر یک نکته شاید خالی از فایده نباشد و آن اینکه اگر در هر عصری تعداد پیامبران آنقدر زیاد بود که مردم اکثر نقاط جهان از هدایت‌های الهی بهره‌مند می‌شدند و فقط عدة‌ قلیلی از مردم در بعضی نقاط، از این نعمت الهی بی‌نصیب می‌ماندند، شاید توجیهات فوق (که می‌گوید عواملی مجهول، مانع ارسال رسل در آن مناطق شده‌اند) تا حدودی قابل پذیرش بود. اما نکته مهم این است که به عنوان مثال در زمان پیامبر اسلام، (مانند بسیاری از زمانهای دیگر در گذشته‌های دور) در سراسر دنیا فقط یک پیامبر، آنهم در گوشه‌ای از خاورمیانه (= در عربستان) مبعوث شده یعنی اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان از هدایت‌ها و تعالیم رسولان الهی بی‌بهره بودند. شرایط مساعد برای ارسال پیامبران، فقط در عربستان وجود داشت؟ و آیا خداوند فقط در عربستان توانست بر موانع غلبه کند؟! باید کمی بیندیشیم و به این سئوال پاسخ دهیم که از کدام شرایط و زمینه‌های مناسب برای بعثت پیامبران می‌توان سخن گفت که [به عنوان مثال] در زمان پیامبر اسلام در هیچ کجای جهان جز عربستان وجود نداشته و از کدام موانع می‌توان سخن گفت که در صدها کشور و هزاران جزیره و شهر و روستا در سراسر جهان وجود داشته، ولی در عربستان وجود نداشته و همین باعث شده است که در آن زمان، خداوند فقط در عربستان پیامبری مبعوث کند؟

اکنون بیائیم و از اشکال ضرورت تعدد صرف‌نظر کنیم و بپرسیم که بالاخره تکلیف دهها میلیارد انسانی که در طول تاریخ، از تعالیم پیامبران الهی محروم ماندند چه می‌شود؟ آیا لازمة منطقی ادلة ضرورت نبوت (مانند دلیل مورد بحث) این نیست که هیچکدام از این انسانه به سعادت آخرت و کمال مورد نظر خداوند نمی‌رسند؟ عده‌ای در پاسخ به این سئوال گفته‌اند که چون این انسانها قاصر بوده‌اند (نه مقصر) لذا در روز قیامت، معذورند و خداوند با لطف و رحمت خود با آنها برخورد می‌کند و فقط در چهارچوب احکام عقل فطری و اخلاق و وجدان بشری با آنها احتجاج می‌نماید و اگر این افراد، در زندگی دنیا، در حد وسع و توان خود به احکام عقل فطری و اخلاق و وجدان عمل کرده باشند به سعادت می‌رسند و در غیر اینصورت،‌ دچار مشکل می‌شوند. سخن ما این است که همین پاسخ، با مدعای ضرورت نبوت در تناقض است و نشان می‌دهد که خداوند «مالک یوم الدین» است و نمی‌توان مدعی شد که بدون استفاده از تعالیم پیامبران، رسیدن به سعادت آخرت محال است، اشتباه نشود. منظور ما این نیست که حتی اگر پیامبرانی مبعوث شوند و تعالیم الهی آنان به ما عرضه شود، باز هم نیازی به استفاده از این تعالیم برای رسیدن به سعادت آخرت نداریم و می‌توانیم راه مستقل دیگری در پیش بگیریم. می‌گوییم در مقام دلیل عقلی و پیشین، نمی‌توان حکم کرد که تنها راه رسیدن انسانها به سعادت، بعثت پیامبران و استفاده از تعالیم آنان است. به عبارت دیگر، از این منظر نمی‌توان قائل به «ضرورت نبوت» بود. زیرا معنای «ضرورت» در این بحث این است که بدون ارسال رسل، رسیدن انسانها به سعادت آخرت محال است در حالی که اگر تعیین شرط برای رسیدن به سعادت آخرت را به عهدة خداوند بگذاریم دیگر نمی‌توانیم از پیش، حکم به ضرورت نبوت بدهیم. بلکه باید تصمیم‌گیری در این مورد را به عهدة خداوند بگذاریم. اکنون به بعد دیگر این اشکال بپردازیم، یعنی مسأله غرض خداوند از آفرینش انسانهایی که از تعالیم پیامبران الهی محروم ماندند. بدون شک لازمة منطقی دلیل مورد بحث این است که این انسانها به هیچ وجه نمی‌توانند راه تکامل را طی کنند و به کمال معنویی مورد نظر خداوند برسند. از طرفی مقصر هم نبوده‌اند و عواملی مجهول، مانع استفادة‌ آنان از تعالیم و حیاتی شده است. حال فرض کنیم که این افراد، در روز قیامت از خداوند بپرسند: «خدایا! مگر خودت نمی‌دانستی که عواملی مانع از آن می‌شوند تا پیامبرانی به سوی ما بفرستی و ما را به راه کمال هدایت کنی، پس چرا ما را بگونه‌ای نیافریدی که نیازی به راهنمایی و هدایت پیامبران آسمانی نداشته باشیم و خودمان بتوانیم این راه را طی کنیم؟ اگر هم این کار برایت مقدور نبود چرا با الهامات غیبی ما را به راه کمال هدایت نکردی؟ و اگر این هم مقدور نبود و هیچ راه دیگری هم وجود نداشت، پس اصلاً چرا ما را آفریدی؟ آیا خلقت ما (خصوصاً با توجه به علمی که از عدم تحقق غرض خودت از خلقت ما داشتن) کاری لغو و بیهوده و لذا خلاف حکمت و حتی خلاف عدل نبوده است؟» در این صورت، پاسخ خداوند چه خواهد بود؟

  1. اگر این دلیل درست بود، زمین در هیچ عصری از پیامبران الهی خالی نمی‌ماند. در حالی که در بسیاری از دوره‌ها، مانند دورة زمانی بین حضرت عیسی (ع) و پیامبر اسلام (ص) که بیش از ششصد سال طول کشید، در هیچ کجای دنیا خبری از پیامبری الهی نبود. پیداست که با توجه به توضیحات پیشین، توسل به عواملی مانند «سوء اختیار مردم»، «کارشکنی و ایجاد مانع از طرف مخالفان و دشمنان» و «وجود عوامل ناشناخته‌ای که مانع ارسال رسل می‌شدند» برای حل این مشکل نیز ناکارآمد هستند.

دلیل دوم (قاعدة‌ لطف)

اکثر متکلمان قدیم و بسیاری از معاصران، برای اثبات ضرورت امامت، به قاعدة لطف متوسل شده‌اند. ابتدا به معنای واژة لطف می‌پردازیم:

«در اصطلاح متکلمان، لطف به دو معنا به کار می‌رود:

1) لطف محصّل، فعلی است که در صورت وقوع آن، انسان مکلف، با اختیار خویش فعلی را که اطاعت خداوند در آن است، انجام می‌دهد و یا از انجام معصیتی خودداری می‌کند.

2) لطف مقرب، فعلی است که در صورت وقوع، شخص مکلف، به انجام طاعت و ترک معصیت نزدیک می‌شود. به این معنا که زمینة مساعدی برای اطاعت از خداوند فراهم می‌آید.

از تعاریف بالا روشن می‌شود که لطف در جایی [مطرح] است که پای تکلیف (عقلی یا شرعی) در میان باشد؛ [به عبارت دیگر] نسبت به شخص که مکلف به انجام یا ترک کاری است، دو دسته امور وجود دارند: 1) اموری که اگر واقع شوند، شخص از روی اختیار خویش، آنچه را که مکلف است انجام می‌دهد 2) اموری که در صورت وقوع، زمینه را برای انجام تکلیف آماده و مهیا می‌سازد. ایجاد امور دستة اول، لطف محصل و ایجاد گروه دوم، لطف مقرب است.»


جهت دریافت فایل نظریه امامت در ترازوی نقد لطفا آن را خریداری نمایید